۱۳۹۳ بهمن ۸, چهارشنبه

مقام امام علی از نظر شیعیان

ببینید این شیعیان رافضی " به قول اهل سنت " علی امام اول شیعیان را به چه مقام و منصبی نشانده اند!
آخوند شیعه رافضی در این کلیپ کوتاه میگوید:
" هر چه پیغمبر در ادیان ابراهیمی بوده از آدم گرفته تا نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و خود محمد در مقابل علی رقمی نیستند!
مقامی که الله به علی داده به هیچ یک از پیامبران پیش از محمد و حتی خود محمد نداده است!
علی با همه پیامبران زندگی کرده است!
هیچ ملکی مقامی همانند علی در نزد الله نداشته است...!"
شیعیان که 10% پیروان اسلام را تشکیل میدهند بیش از 90% از پیروان اسلام را که سنی هستند بعنوان پیروان راستین اسلام قبول ندارند زیرا بر این باور است که بعد از فوت پیامبر اسلام ، خلافت و جانشینی متعلق به علی و آل علی بوده است و سه خلیفه اول پس از مرگ محمد این خلافت را غصب کردند و پس از توطئه بر علیه خلافت کوتاه علی نیز بدست معاویه باز خلافت از چنگ آل علی ربوده شده است!
سنی ها نیز این 10% پیرو شیعه را ابداً مسلمان نمی نامند و به آنها رافضی یا از دین برگشته می گوید که در پی بت پرستی و مرده پرستی هستند!
اگر چه تمام این فرقه های اسلام اعم از شیعه و سنی بساط دکان خرافه فروشی دینشان را بر خرواری از افسانه های گذشته گان از جمله کتاب تورات به عنوان آیات الهی و روایات بی پایه و اساس و خز و عبلات بنا کرده اند. اما خالی بندی و افراطی گری فرقه شیعیان داستان و ماجرایی دیگر دارد. به جرئت می توان گفت که یکی از ابلهانه ترین نوع موهوم پرستی در روی ای کره خاکی متعلق به شیعیان است. در این نباید کوچکترین شکی داشت.
به سوریه، عراق و ایران خودمان بنگرید هزاران بتکده تحت نام حرم و امامزاده مکان های این خرافه پرستی شده است و هر روز هم بر تعداد آنها اضافه میشود!
امام اول بدون سند و مدرکی در تاریخ را وزیر دست راست الله مدینه کرده اند که همه ملائک و پیامبران ادیان ابراهیمی در برابر او رقمی نیستند و امامی نزائیده شده دیگر را بیش از 1200 سال است که در چاهای سامرا و جمکران غیب و مخفی کرده اند!
آنچه که دردناک و باعث شرمساری است نقش برجسته ما ایرانیان در ساختن چنین فاجعه جنون آمیزی تحت نام مذهب تشیع است!

۱۳۹۳ بهمن ۱, چهارشنبه

دیکتاتورها همیشه در کمین نشسته و منتظرند


بعد از انقلاب کبیر فرانسه ، بزرگترین حادثه در جهان به لحاظ بیداری جوامع بشری ، جنبش آزادیخواهی مردم برای احقاق حقوق طبیعی انسانها ، و رهایی از استبداد مذهبی و دیکتاتورهای تمامیت خواه بود٠ امّا دیکتاتورها همواره در کمین نشسته اند که بموقع سر از نهانخانه تاریخ بیرون آورده و با انواع دروغ ها و فریب ها ، راه آزادی را بر روی مردم مسدود کنند٠ مانند سرجوخه کوتاه قد جبهه های جنگ اول در آلمان ، آدولف هیتلر ٠ جامعه بزرگ آلمان ، که روحیه ملّی شان بعد از جنگ اول و بخاطر قرارداد ١٩١٩ جریحه دار شده بود ، و آن قرارداد را در حقیقت توهینی بخود محسوب میکردند ، مسحور فریبکاریها و ریاکاری و دروغ پردازیهای هیتلر شده و بدنبال وی افتادند٠ مردم شریف آلمان امّا از اندیشه های هولناک این دیکتاتور بیخبر بودند ٠ هیتلر از خود مردم آلمان ، سیستم اهریمنی "گشتاپو" را درست کرد و آن گروه خون آشام را بر علیه مردم آلمان بکار انداخت و اختیار جان و مال و حیثیت آلمانیها را در دست گرفت٠٠٠٠٠
در مملکت ما نیز آخوند حقه بازی بنام خمینی پیدا شد که با دروغ و نیرنگ ، امیدها و آرزوهای یک ملت تشنه آزادی را بر باد داد٠ و اکنون هم رژیم مستبد جمهوری اسلامی با خرج کردن بودجه های مملکتی در ابعاد گسترده ، و با استخدام گروهی از مردم بعنوان لایه های امنیتی و چاقوکشان محافظ رژیم ، جوّ رعب و وحشت را بر مملکت حکمفرما کرده ، سرمایه ای که باید برای آسایش و رفاه شهروندان و بهبود اوضاع کشور مصرف شود را به مصرف نگهداری و محافظت ولایت فقیه میرساند ، و بصورت سینه خیز ، بسوی آینده ای نامعلوم پیش میرود٠٠٠٠
دیکتاتور باید اینرا بداند که محال است بتواند میل رسیدن به آزادی را از یک ملت بگیرد٠ 

۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

ازدواج سفید و ترس ملا

محمدی گلپایگانی رئیس دفتر خامنه ای در رابطه با ازدواج سفید می گوید: “شرم‌آور است یک زن و مرد یا دختر و پسر بدون عقد و ازدواج با هم زندگی کنند.” سپس ادامه میدهد: “دیری نمی‌رسد که مردمی که این نوع زندگی را برمی‌گزینند، نسل حلال‌شان از بین می‌رود و حرام‌زاده می‌شوند. حاکم اسلامی باید با شدت با این نوع زندگی مقابله کند”.
سه دهه است تمام کوششان را کرده اند آنچه که امروز دست بگریبانشان شده است اتفاق نیافتد. سه دهه است با زور و کشتار و اعدام سعی کرده اند مردم را به موازین اسلامی مجبور کنند.
متوسل به هر جنایتی شده اند، اسید پاشیدن، مجروح کردن و با تیغ و چاقو زنی٬ وحشیانه به زنان و دختران حمله کردن٬ هر آنچه از دستشان آمده کوتاهی نکرده اند.
تشکیل گله های “نهی از منکر و امر به معروف” خطبه و نوحه خانی های مداوم برای اجرای قوانین اسلامی دررابطه با ارتباط جنس مخالف باهم ، جداسازیها و آپارتاید جنسی بخش وسیعی از این اقدامات و برخوردهای شنیع برای این بود که زن و مرد، دختران و پسران جوان روابط عاطفی و تمایلات جنسی خود را منطبق با دستورات و قوانین اسلامی انجام دهند. زن برده جنسی مرد باشد! اختیاری در انتخاب نداشته باشد.
در این سه دهه سعی کردند به مردم بقبولانند که باید برای زندگی مشترک از اسلام تبعیت کرد و به آخوند و مراجع تقلید تکیه کرد.
نسل جوان اما همه این تمهیدات را بر باد داد. نسلی که با خود این نظام متولد شد٬ کنترل شد٬ سانسور شد٬ جداسازی شد٬ اما آشکارا با فرهنگ و سنتهای این نظام در تقابل کامل است.
این نسل قبل از اینکه تحت تاثیر آموزش های اسلامی این حکومت باشند متاثر از مدرنیسم و پیشرفتهای نسل قرن ۲١ و فرهنگ و سنتهای والای انسانی است.
ازدواج سفید در واقع زیر پا نهادن موازین و قراردادهای اسلامی است که این نسل در پاسخ به جداسازیها و تحمیل قوانین عصر حجری حکومت اسلامی از‌ خود بروز میدهد.
سران این حکومت بخوبی دریافته اند که نسل جوان و نسل آینده بقول محمدی گلپایگانی٬ “حرامزاده ها” گورکنان حکومت اسلامی و همه سنن و آداب و رسوم عقب مانده جهالت اسلامی اند.*

۱۳۹۳ دی ۲۰, شنبه

و ما انسانهای احمق روزی....

بعضی از ما انسان ها فيل مان هوای هندوستان کرد درهند رحل اقامت افکنديم وبا اسطوره های عجيب وغريب آبا واجدادی دين هندو را ساختيم. عجب دين جالبی! فکرکرديم وذکرکرديم که سه خدای اصلی هستند که بردنيا حکومت می کنند ودائمأ برسروکله ی هم می کوبند: برهما (خدای آفريننده)، ويشنو (خدای محافظ) و شيوا (خدای داغان کننده). بعد مدعی شديم که درکل هستی دونوع روح وجود دارد: روح منفرد (آتمن) وروح جهان (برهمن). هدف زندگی اين است که روح منفرد از طبيعت آزاد بشود وبه روح جهان بپيوندد. واما کار خدای شيوای ما هندوان حلول است. او مرتبأ درخدايان ديگر، درآدم ها ودرحيوانات وحتی سوسک ها حلول می کند. مدت اين حلول بسته به مورد ممکن است چند دقيقه ای يا ابدی باشد. به اين ترتيب ما درهند تا به امروز ميليون ها خدا برای خودمان ساخته ايم ودرآينده هم هزاران خدا را از قالب در خواهيم آورد. ازديگر اختراعات ما درهند سيستم کاستی است که آتش آن از قبر خدای برهما بلند می شود که از ابتدا انسان ها را نا برابر آفريد. او برهمنان را ازدهان خويش، «وی شيا ها» را از زير بغل اش، «شاتريا ها» رااز شکم و «شودرا» را از زير زانوانش آفريد. بعضی ها نيز قاچاقی دررفتند وبی خودی آفريده شدند که همان نجس ها هستند. معددودی هم برخلاف ميل خدای برهما از عدم قدم در وجود نهادند که اينها نجس اندر نجس هستند وبايد خود را درغارها وجنگل ها پنهان کنند تا هيچکس آنها را نبيند. تازه اين کاست های اصلی به هزاران کاست فرعی تقسيم شده وما انسان ها را درجامعه ی هند بجان هم انداخته است. افسوس از بی خردی، عادات سترون، ايمان کورکورانه و کنده نشدن از سنت های خانوادگی که اگر نبودند مدعيان اين چيزهارا به خانه ی ديوانگان می فرستادند.
ازهند به چين می رويم که هنوز هم کنفوسيوس برآن حاکم است وپس از متجاوزاز 25 قرن حزب کمونيست چين هرساله مولود باسعادش را جشن می گيرد. کنفوسيوس بزرگوار می فرمود سرنوشت انسان از روزازل مقدر شده وآدم های يا خوب ويا بد آفريده شده اند. همان حرفی که آخوند ملاها ی خودمان سالهاست توی گوش مردم فرو می کنند: «السعيدأ سعيد والشقی شقی فی بطن اُمی» (خوب وبد آدم ها دررحم مادرشان تعيين می شود). بنابراين نابرابری اجتماعی نيزاز طرف خدا مقدرشده وبايد آنرا گرامی داشت وگرنه سقف آسمان سوراخ می شود. کنفوسيوس تاکيد می کردکه «ارباب، ارباب، برده برده، بزرگتر بزرگتر، زن زن، مرد مرد، پدرپدر وفرزند فرزند است.» بايد وضع موجود را پذيرفت وفکرتغييرآنرا از کله ی پوک خود بيرون آورد. همان حرفی که قرآن به ما تعليم می دهد: خدا مالک جهان است وبه هرکس بخواهد عزّت می دهد وبه به هرکس خواست ذلت. حالا دکترروشنگر مؤمنين ومقدسين چينی وايرانی گروه مؤتلفه تشکيل بدهند وآنقدر چانه بزنند تا پيشانی شان به عرق بنشيند، من به اين ديدگاه می گويم خرد ستيزی.
سری هم به بودايسم بزنيم که آنرا توسط شاهزاده ای بنام «سيدارتا» درقرن ششم قبل ازميلاد دررابطه با تضادهای جامعه کاستی هند سرش اززير لحاف بيرون آورديم وامروزه سر حدود هفتصد ميليون نفراز ما انسان ها را درژاپن، چين، نپال، برمه وکشورهای ديگر شيره می مالد وباعث کلی جنگ وستيز مذهبی وقومی شده است. حضرت بودا به ما فرموده است که بايد ازرنج دوری کنيم. ولی چگونه؟ مسلمأ نه ازطريق تغيير اجتماعی يا مبارزه با نيروهای قاهره ی طبيعت بلکه با دست يابی به کمال اخلاقی که همانا دست کشيدن از زندگی وسرکوب تمايلات انسانی وغرق شدن درنيروانا(بالاترين سطح خلسه وروشنگری) ا ست. حالا توبيا وکبريتی روشن کن تا موضوع را درست تر بفهمی. غيرازاين است که می خواهيم رنج را باسرکوب هرنوع لذت جوئی وبعبارت ديگررنج را با رنج طلبی از بين ببريم؟ کسی نيست به ما انسان های بودا صفت بگويد:
ذات نا يافته ازهستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
تازه موضوع همين جا تمام نمی شود. تناسخ هم بعنوان يک مقوله ی من درآوردی ديگر وارد ميدان می گردد وهل من مبارز می طلبد. آدم ها براساس اعمال بد ونيک شان دوباره متولد می شوند ودردوره های بعد روح شان در هيئت های مختلف ظاهر می شود. مثلأ روح دکتر روشنگر به علت مسخره کردن آئين بودا چه بسا درپانصد سال آينده بصورت يک ميمون ظاهر شود ـ آنهم چه ميمونی! راستی می دانی که تا به امروز بودائی ها هرازچند دهه بدنبال کودکی با علامات مخصوصی می گردند که تجسم زنده ی «گوتام بودا» باشد تا اورا شستشوی مغزی بدهند ودالای لامای خودسازند. جالب اين که دربين تمام لاماهائی که تاکنون مورد پرستش بودائيان قرارگرفته است حتی يک زن وجود نداشته است.
بد نيست سری هم به اديان ابراهيم بزنيم که من وتو وهمکاران مان سالهاست درآنها دست وپا می زنيم وحالا هم هرچه زور می زنيم ازآن بيرون بيائيم بيشتردرآن فرو می رويم. اين پدربزرگ هم (اگر اصلأ وجودخارجی داشته) عجب ديوانه ای بوده است. به عنوان پسر و شاگرد بت تراش، گويا روزی ازروزها چنان از فشار کاربه ستوه می آيد که همه ی بت ها را می شکند ومردم را به تنها يک بت مذکــّر نا ديده وغير قابل شناخت حواله می دهد. ما انسان های آن دوره تحت تاثير شرايط زندگی مان چنان اين تک خدای مرموز آسمان ها را باورمی کنيم که گويا ابراهيم بشوخی هم که شده می رود پسر خود (بروايت يهوديان اسحق وبه روايت مسلمانان اسماعيل) را درپای آن قربان کند. البته خدا هم اينقدر نامرد نيست بره ی آسمانی را می فرستد که بجای پسر پيامبرش قربانی شود وهمين کهکشانه ی راه شيری که می بينيد گرد وخاکی است که از رد شدن آن گوسفند الهی درآسمان پديدارشده است. بعدها ابراهيم را درآتش نمرود می اندازند واو ازآن سالم بدر می آيد (مثل سياوش ايرانی). ابراهيم درسن صد وبيست سالگی بدست خويش خود را ختنه می کند وزنش سارا در سن 90 سالگی اسحق را برايش به دنيا می آورد. ابراهيم دربيابان های عربستان خانه ای برای خدای بی خانمان خود می سازد که بعدها بصورت دکانی برای دولت آل سعود وحاجی های ريز ودرشت وطنی وغيروطنی درآيد. او درسن صد وهفتاد سالگی می ميرد درحالی که دو پسرش اسحق وابراهيم می مانند تا ستيز بين يهوديان واعراب را دامن بزنند که تابه امروزنيز ادامه دارد. افسانه ی قشنگی است دکترروشنگر. نيست؟ ولی يادت باشد که بنياد سه دين بزرگ جهانی بر همين افسانه های پوچ بنا نهاده شده است.
حال می رسيم به خدای دين يهود که فقط درخدمت قوم «برگزيده» ی بنی اسرائيل است، با موسی حرف می زند واگرلازم باشد اقوام ديگر را به آتش می کشد. به توراة بنگريم که با چه اسطوره های دل انگيزی زينت يافته است. مثلأ فرشته ی خداابتدا برخر بلعم نبی ظاهر می شود وبعد براين پيامبر خدا. جالب اين است که بلعم اين پيامبرالهی بعدها طی يک جنگ توسط پيامبرارشد ترش موسی کشته می شود وخدا ککش هم نمی گزد. افسانه ی ديگر مربوط به عــُزير نبی است که درمعاد شک می کند وخود وخرش می ميرند وبعداز يکصد سال تمام ابتدا الاغ مربوطه سپس فرستاده ی خدا زنده می شود.اعتقاد به مسيحائی که ازپرده ی غيب بدر می آيد وخرابی اوضاع را راست وريست می کند نيز ازدگر ارکان های دين يهود است (همان امام زمان شيعيان جهان). خدای بنی اسرائيل (يهوه) تجسم يک جبــّاربی مرام وستمگراست که می زند ومی کشد ومی سوزاند. قوانينی که وضع می کند بغايت ددمنشانه است: از کشتن بخاطربرقراری روابط جنسی بگير تا قصاص.
با گذشت زمان ما انسان ها، برشالوده ی دين يهود مسحيت را اختراع کرديم. اين بار ديگر گل کاشتيم به اين ترتيب که عيسی ناصری رابدون وجود پدرازرحم مريم باکره بيرون کشيديم وگفتيم که اين همان امام زمانی است که موسی وعده داده است. بعد خدای يهود را سه پاره کرديم وعيسی را که به درجه مسيحيت نايل شده بود بصورت خدای ميانی بين پدر(خدای سابق)،و روح القدس (خدای تازه بدوران رسيده) قرارداديم. ازآنجا که جامعه مان مردسالاربود (وهنوز هم هست ودين هميشه درخدمت مردسالاری بوده) برای مريم که نه ماه ونه روز ونه ساعت عيسی را دربطن خود جای داده بود هيچ گونه نقش خدائی قائل نشديم وبعداز تولد عيسی اين باکره عذرا را به پسرعمويش يوسف نجــّار شوهرداديم. مائی که از قول مسيح به خود اندرزداده بوديم که بايد دشمن مان را نيزدوست بداريم درسرتاسر قرون وسطی، درمحاکم تفتيش عقايد، چه جنايات وحشتناکی که بنام دفاع از مسحيت مرتکب نشديم. دکترروشنگرتو که بدنبال خردگرائی هستی خودت به من بگو آيا اين ادعاها واين اعمال ما با هيچ عقل سليمی جور در می آيد؟
ششصد سالی گذشت وما درشبه جزيره ی عربستان بدست محمد وبا پول خديجه، با قاطی کردن جنبه های مختلف يهوديت، مسيحيت، زرتشتيگری ورسوم قبايل عربستانِ آن زمان اسلام را علم کرديم (بگذريم که همه دين ها قاطی هستند). ازآنجا که به يک خدای جبــّار، قهار، همه جا حاضر، توانای مطلق و همه چيزدان نيازداشتيم، بت های کعبه را شکستيم وبه دموکراسی قبيله ای عربستان خاتمه داديم. سپس يکی از بت ها را بنام الله بعنوان تنها خدای خود قالب کرديم. پيامبر تازه ی ما محمد خودرا آخرين فرستاده ی اين بــُت خدا شده اعلام کرد وبه اين ترتيب زمان را متوقف کرد. اين نابغه ی بزرگ عالم بشريت نيمی از جامعه ی بشری رااز حقوق خود محروم ساخت وبه اين ترتيب همه را ازدم تحقير فرمود وعجب است که تحصيل کرده های ما نيز موارد آشکار اين تبيعيض وتحقيراسلامی عليه زنان را درقرآنش می خوانند وآنرا توجيه می کنند. فرستاده گرامی مااينقدرزرنگ وبا سياست تشريف دارند که حرف های ديگران را می گيرد وبا کمی پس وپيش کردنشان به اسم خودجا می زند. مثل معراج که قبلآ کاهنان يهودی مان ساخته بودند. الياس نبی هشتصد سال قبل از محمد امين به آسمان صعود کرده بود. منتهی الياس با گردونه ی آتش نزدخدا رفت ومحمد با يک خر بالدار بنام بــُراق. از زرنگی خاتم الانبياء همين بس که مسلمانان را ملزم ساخت که يکدهم اموال عمومی رابعنوان زکوة برای مصارف عمومی ويک پنجم آنرا بنام خمس فقط برای ارتزاق خانواده ی او اختصاص دهند تا «طبقه ی سادا ت» تا ابد بخورند وبخوا بند ودست به سياه وسفيد نزنند. به اين ترتيب سيد المرسلين نوعــــــــــی سلسله ی سلطنتی را ايجاد کرد که تا کنون طولانی ترين شان درتاريخ بوده است. به من بگو دکترجان آيا ما با اين اعتقادات مان به عقل انسانی خود اعلام جنگ نداده ايم؟
ازديگرکارهای خرد ستيزانه ما سنت امامت است که ازجانب خدا آمده وفقط به علی ويازده فرزندانش نسل به نسل وبطور موروثی رسيده است. اين اعتقاد را اگر با عقل سليم بسنجيم به اين نتيجه می رسيم که خدا موجودی است تبعيض گروناتوان که به علی وفرزندانش نيازدارد. تازه جالب تراز همه امام دوازدهم است که درچاهی درپرده ی غيبت قراردارد وروزی با شمشير آخته و پشته ساختن از کـُشته دنيا را پراز عدل وداد خواهد کرد. غافل از آنکه دوازده قرن گذشته است واين مدت کافی است که جمادات را تغيير دهد و محيط زيست را دگرگون سازد تا چه رسد به اينکه انسان را زنده نگه دارد. حال جناب دکترروشنگر اگرجرات داری اين حرف ها را حتی دربين روشنفکران مذهبی برزبان بياور که کاری خواهند کرد که از جان خود سير بشوی!

۱۳۹۳ دی ۱۸, پنجشنبه

انسانگرايى سكولار

انسانگرايى سكولار چيست؟
تفاوت انسان گرايى با انسانگرايان سكولار در چيست؟
تفاوت هاى انسان‌گرایی سکولار با انسان‌گرایی دینی در چيست؟
با انسانگرايان مشهور بيشتر آشنا شويم. 
انسان‌گرایی سکولار یا اومانیسم سکولار فلسفه‌ای است که برپایهٔ خرد، اخلاقیات و دادگری است؛ و به طور ویژه هرگونه پایهٔ فراطبیعی و مذهبی برای اخلاقیات را رد می‌کند. به نظر اومانیست‌های سکولار اخلاقیات ارتباطی با دین ندارد. انسان‌گرایی سکولار به طور ویژه مورد توجه بیخدایان، ندانم‌گرایان، آزاداندیشان، خردگرایان، تجربه‌گرایان، شک‌گرایان و ماده‌گرایان است.
مانند انواع دیگر اومانیسم، اومانیسم سکولار بر روی روش‌هایی که به زندگی شاد آدمی می‌انجامد تاکید می‌کنند. واژهٔ انسان‌گرایی سکولار در قرن بیستم برای روشن کردن تفاوت آن با انسان‌گرایی دینی درست شد.
انسان‌گرایی و انسان‌گرایی سکولار اشتراکات اصلی را دارا هستند. ولی انسان‌گرایی سکولار تاکید ویژه روی غیرمذهبی بودن آن دارد، ولی انسان‌گرایی آن را مهم نمی‌داند و انواع انسان‌گرایی بیدین ولی مذهبی را نیز دربر می‌گیرد. انسان‌گرایی خود را یک موضع زندگی می‌داند.
انسان‌گرایی سکولار هوادار سکولاریسم در معنای وسیع است. سکولاریسم یک مفهوم کلی است و روی محدودیت‌های برداشت‌های دینی و فراطبیعی در مسائل اجتماع و حکومت تاکید می‌کند. انسان‌گرایی سکولار علاوه بر آن، یک دیدگاه جامع دربارهٔ زندگی، شامل تصدیق ارزش انسان و ارزش اخلاقیات را به آن می‌افزاید.
نشان " انسان شادمان " که مورد استفادهٔ اومانیست‌های جهان است. این نماد به شکل انسانی است که قامت خود را برای حصول توانایی‌های بالقوه‌اش کشیده است. 
اصول و قوائد
نیاز به آزمایش اعتقادات - این باور که دگماها، ایدئولوژی‌ها و سنت‌ها، چه مذهبی، چه سیاسی و چه اجتماعی باید سبک و سنگین شوند و آزمایش شوند و تنها با ایمان باور نشوند.
خرد، مدرک و روش علمی - تعهد به استفاده از خرد انتقادی، مدارک واقعی علمی، روش‌های تحقیق و تفحص به جز ایمان و عرفان و تصوف، برای یافتن راه حل‌ها برای مشکلات انسان و پاسخ‌گویی به مسائل مهم انسان.
کامیابی، رشد و خلاقیت - اهمیت و اولویت به کامیابی، رشد و خلاقیت برای اشخاص و کل نوع بشر.
جستجوی حقیقت - جستجوی مداوم برای یافتن حقایق عینی، با این درک که دانستنی‌های نو و آزمایش‌های تازه به طور همیشگی دریافت ناکامل ما را تغییر می‌دهند.
این زندگی - توجه به این زندگی و تعهد به معنادارکردن آن با فهم بهتر از خودمان، تاریخ‌مان، پیشرفت‌های عقلانی و هنری مان و نگرش کسانی که با ما متفاوت اند.
ارزش‌های اخلاقی - پژوهش روی انواع اشخاص، قوانین اجتماعی و سیاسی اخلاقیات و رفتار، قضاوت دربارهٔ آنها بر پایهٔ توانایی آنها برای بهترکردن زندگی انسان و مسئولیت اشخاص.
ساختن جهان بهتر - تعهد به خرد، تبادل آزاد اندیشه‌ها، نیک‌خواهی و تحمل نظرات. ترقی با ساختن جهانی بهتر برای خودمان و فرزندانمان.
انسان‌گرایی سکولار از چند جهت با انسان‌گرایی دینی متفاوت است:
انسان‌گرایان مذهبی روی مراسم مذهبی تاکید دارند. ولی انسان‌گرایان سکولار اغلب به این طور مراسم علاقه‌مند نیستند.
برخی انسان‌گرایان سکولار تجربه‌های عمیقی در زندگی دارند مشابه تجارب دینداران، ولی آنها را مانند دینداران تعبیر نمی‌کنند.
برخی از اومانیست‌های بدون دین، ولی مذهبی، از واژه الهی به عنوان یک استعاره بجای خدای سنتی که قبول ندارند، عنوان استفاده می‌کنند. انسان‌گرایان سکولار همهٔ این مسائل را استعاراتی برای حقایقی می‌دانند که ریشه در جهان ماده دارند.
برخی انواع انسان‌گرایی، برای نمونه انسان‌گرایی مسیحی شامل باور به خدا هستند که به طور سنتی تعریف شده‌اند. انسان‌گرایان سکولار ایده خدا و فراطبیعی را به خاطر غیرمنطقی بودن رد می‌کنند و باور دارند این مفاهیم برای حل کردن مسائل انسانی سودی ندارند.
انسانگرايى سكولار مدرن 
در برخی از نقاط جهان، انسان‌گرایی سکولار خودش را در کشمکش با بنیادگرایی دینی می‌یابد؛ به ویژه در مسئله جدایی دین از سیاست. جناح‌هایی از انسان‌گرایان سکولار، ادیان را خرافی، عقب‌افتاده و عامل کوته‌فکری می‌دانند؛ درحالیکه اکثریت بنیادگرایان دینی، انسان‌گرایی سکولار را تهدیدی برای ارزش‌هایی می‌دانند که به گفتهٔ آنها در داخل کتاب‌های دینی‌شان چون قرآن یا انجیل وجود دارد.
بااینکه سازمان‌های انسانگرایی سکولار در بسیاری از نقاط جهان وجود دارند، یکی از بزرگ‌ترین این سازمان‌ها (نسبت به جمعیت) در نروژ هست. 
انسانگرايان سكولار برجسته
ريچارد داوكينز، كارل سيگن، آيزاك آسيموف، دنيل دنت، برتراند راسل، آلبرت اينشتين، جان لنون، هلن كالديكت، ابن وراق، سلمان رشدى، نوام چامسكى، كرت وونگوت، مارگارت آتوود، آرتور سى كلارك، آليس واكر، مارگارت سانگر