۱۳۹۴ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

چرا احمد کسروی مراسم کتاب سوزان داشت؟

قسمت اول
یکی از دستاوردهایی که بد خواهان پیدا کرده و راستش انکه افزار هو کردن بدستشان افتاده بود داستان "کتاب سوزان " بود.در توده ای که فهم ها و خردها بیکارشده ، واژه های ناشنیده افزار نیکی برای براغالانیدن ( شورانیدن ) مردم تواند بود . کسانی همانکه میشنوند" فلان دسته کتابسوزان کرده اند یا کتاب سوزانیده اند " بیکبار بر می آغالندو با یک خشمی میپرسند : " کتابسوزانیده اند ؟ عجب مردمانیند؟ مگر کتاب راهم میسوزانند؟" و از همان دم کینه مارا بدل میگیرند و دیگر جائی نمیماند که بپرسند : " کدام کتاب را میسوزانند؟ سخنشان چیست ؟ ". بویژه که میشنوند که از کتابهای سوخته شده ، دیوان حافظ، کلیات سعدی ، مفاتیح الجنان و جامع الدعوات است . برخی نیز از دروغ نایستاده چنین میپراکنند که ما "قرآن " را نیز میسوزانیم ! 
باید بخستویم اعتراف کنم ، این توده ای که ما در توی آنیم، بسیار آلوده و درمانده است . 
سال ۱۳۲۲ خورشیدی ، در آذربایجان چون داستان "انتخابات " در میان بود ، چندتن از کاندیدهای بدنهاد با ملایان و صوفیان و بهائیان دست بهم دادند و بهمین دستاویز ، مردم عامی را برآغالانیدند و در تبریز و مراغه و میاندوآب یکرشته وحشیگریها رفت که میباید گفت « تاریخ ایران را لکه دار گردانیدند» . داستان آن وحشیگریها دراز و خود دلگداز است که در اینجا نخواهم نوشت . در اینجا تنها اشاره میکنم که چون هر آن وحشیگریها به تهران رسید ، نیمه جنبشی هم رخداده و در آن زمان ، بنده با هر وزیری و با هر کسی از سران اداره ها دیدار میکردم . میدیدم با دلی پراز کینه نام « کتابسوزان» را چنان میبرد که توگفتی سخن از کشتار یک شهر میرانند. هریکی بجای گوش دادن به سخن من بازبان به کینه جوئی بر میخاستند . حالهایی میرفت که با همه آشنائی که  از آنان داشتم ،به نادانی و نافهمی آنان در شگفت میشده و افسوس میخوردم . اینها همه بدستاویز « کتابسوزان» بود . دراینجا میخواهم روشن کنم که کتابسوزان چیست ؟ ما چه کتابهایی را میسوزانیم ؟ چرا میسوزانیم؟ چه دستاویزی برای اینکار میداریم؟
من چنین می انگارم ( فرض میکنم) که دادگاهیست برپا گردیده ، یکسو مائیم که کتابها را میسوزانیم ، یکسو آقایان عبدالحسین هژیر ، محمدساعد مراغه ای ، محسن صدر ، اسداله ممقانی ، محمد حسین جهانبانی ، کریم قرانلو  و وثوق السلطنه دادور است که با ما ، قانون رازیر پا گزارده اند . داوران نیز ان مردان خردمند و نیکند که به کشور و توده دلبستگی میدارند ، ان جوانان غیرتمندیند که بدبختی بیست میلیون مردم، آتش بدلهای آنان زده و همیشه در جستجوی سرچشمه آن بدبختیها میباشند . اما در مورد کیفر خواست من یعنی سوزاندن کتابها و انگیزه آن : من ناچارم سخن را از یک جایی دور اغاز کنم و زمینه ای سازم ، همه میدانند توده ایران گرفتار و بدحالست . بیست میلیون مردم درکشوری چندهزار ساله ، بدترین زندگانی را می دارند . از دویست وبیست سال پیش این توده از هر پیشامدی سرشکسته و شرمنده بیرون آمده ، پیاپی گوشه های کشور خود رااز دست داده ، اکنون هم  از توده های جهان سوم بشمار میرود و ما که در این کشوریم ، میبینیم که زندگی نیز از اسایش و خوشی بدور میباشید و بیشتر خانواده ها با بدبختی و تیره روزی دست به گریبانند . در صد و بیست سی سال پیش دراین توده ، تکانی پدید آمد و مردانی بوده اند که دلهاشان بحال این توده سوخته و در پی چاره افتاده اند ، مردانی بزرگ چون میرزاابوالقاسم قائم مقام  و میرزا تقی خان امیرکبیر ازاین دسته بوده اند و سرانجام جان خود را در این راه داده اند . کشته شدن این دو مرد بزرگ ، جلوی مردان غیرتمند را نگرفت ، حاجی میرزاحسین خان سپهسالار ، میرزا علیخان امین الدوله ، پرنس ملکم خان چون اروپا را دیده و از قانون آگاه میبودند، چنین میدانستند که سرچشمه بدبختیهای ایران نبود قانون است و باید در این کشور قانونهای اروپایی جاری گردد . به همت بسیاری از انسانهای فداکار قوانین مشروطیت در ایران جاری گشت و مردم شادیهاکرده و جشنها گرفتند . با وجود همدستی گروهی از ملایان،با دربار و پشتیبانی سفارت روس ، دو دستگی بین توده افتاده  و پارلمان با توپ از بین رفت . 
بدینسان کشاکش پس از سالها جنگ و خونریزی با فیروزی آزادیخواهان پایان یافت و دستگاه مشروطه در این کشور پایدار گردید . ولی افسوس …

۱۳۹۴ فروردین ۱۶, یکشنبه

کتابهای تاریخی کنونی ایران اسلامی

تاریخی که فقط دو دوره می شناسد : عصر شکوفایی بدون خطا و پر شکوه اسلامی و عصری که در آن اسلام فقط نقش قربانی دارد ، فاصله بین این دو عصر هم فقط یک گام تاریخی است.
در کتب تاریخ چاپ شده در ایران کنونی جز یک قضاوت یک جانبه و مشوش و گمراه کننده مطلب آموزنده دیگری یافت نمیشود . به خصوص آن دسته از کتب که به تاریخ اسلام  و جهان اسلام پرداخته ، ذهن خواننده را از واقعیت کاملا دور میکند و آن چرا که به نفع جهان اسلام میباشد را به خواننده القا میکند .
بطور معمول مطالب این کتب این چنین میباشد :
دستاوردهای فرهنگ اسلام: که با آب و تاب به ستایش آن پرداخته و همه را از نعمات اسلام و معجزات قران و تحقیقات دانشمندان مسلمان در قران و استمرار آنان در عبادت و اجرا فرامین اسلامی میشمارد و همه دانشمندان را مطیع فرامین الهی معرفی میکند که در سایه اسلام به چنین درجه ای رسیدند .
در برخی دیگر به تمدن مدرن اروپا پرداخته و آنها را از زوایایی چون  پزشکی ، فلسفه، ریاضی و ادبیات بررسی میکند و همه را مدیون مسلمانان میدانند.
برخی در یک لیست بلند وبالا، به عواملی که باعث تضعیف فرهنگ پر شکوه اسلامی شدند می پردازند و از جنگهای صلیبی قرون وسطی میانه و قساوت غرب ، و به گونه ای بسیار اغراق آمیز اشغال اورشلیم توسط صلیبیون که به صغیر و کبیر رحم نکردند می پردازند.
صحنه ای که در این کتب از تهاجم به مسجد الاقصی توسط اشغالگران مسیحی آمده ، بیشتر شبیه یک فیلم ترسناک است ، در این جا مسلمانان برای نجات خود از دست جنگجویان مسیحی به مسجد پناه میبرند . ولی کفار نیز وارد مسجد میشوند وهمه را از دم تیغ میگذرانند . اینگونه شرح داده میشود که هفتادهزار نفر قربانی این جنایت شدند ، بطوریکه اشغالگران تا زانو در خون قرار گرفتند . صرف نظر ازاین پرسش که آیا چنین صحنه ای در واقعیت رخ داده است یا خیر! 
متاسفانه جهت گیری در نظام تحقیقاتی و نوشتاری ایران اسلامی چنین است .هدف طرح این پرسش گمراه کننده که در ذهن خواننده است  :"قساوت صلیبیون ،به هنگام هجوم به مسجد تا چه حد بوده است ؟". 
جالب اینجاست که واژه صلیبیون ( صلیب به دستان ) که امروزه بکار برده میشود ، یک واژه نوین است . به هنگام جنگهای صلیبی (۱۰۹۶ تا ۱۲۹۱ میلادی ) اعراب آنها را فرانک ها(Ferenca) مینامند. که در فارسی فرنگی ها عنوان شده است. 
گاهی این کتب به استعمار اختصاص یافته که در مورد غارت از منابع جهان اسلام صحبت میکند وآنرا باعث بازداشته شدن از رشد فرهنگی طی چندین قرن دانسته است . 
نهایتا کتبی نیز در مورد قضیه دولت اسرائیل و حکومت آن صحبت و بررسی می کند که طبعا به عنوان پیامد توطئه ی غربی ها و امپریالیسم در جهان اسلام به آن نگاه کرده و آنرا از دیدگاهی دستاورد شیطان میشمارد .
نکته مهم اینجاست که از آخرین سال جنگهای صلیبی  در قرن ۱۸ - حدود ۵۰۷ سال- و شکافی که بین جهان اسلام و اروپا بوجود آمده متن معتبری موجود نمی باشد . همچنین جنگهایی را که مسلمانان  آغازگر آن بودند را "فتح" یا گشایش و با سفارش " خدا" و بقیه جنگها را "غزوه" به معنای تهاجم و غارت یاد کردند. 
از طرفی ، امپراتوری عثمانی  را که بیشترین انحاط را بین اعراب  و اروپا باعث بود ، در تاریخ کمرنگ و همچنین حمله مغول که خلافت اسلامی در بغداد رابرچیده بود ، کمرنگتر  نشان داده است . چرا که عثمانیها و مغولها اکنون قدرتهای بزرگی در دنیا نیستند و فقط مورد تهاجم غربیها میباشند . 
به هر جهت ، انتشارات ایران کنونی مطلب معتبرو قابل استنادی موجود نیست و با توجه به چنین منابعی توقعی هم نمیتوان از آگاهی و مطلع بودن و روشنی ذهن خواننده های ایران اسلامی داشت . مگر آنکه برحسب اتفاق خواننده به منبع موثقی دست یافته باشه که به دنبال واقعیت در منابع معتبر جهانی و کهن ایرانی بگردد. 

کجا بودیم ؟ چه بر سرمان آمد ؟

چرا ما ایرانیان که روزگاری صاحب یکی از بزرگترین امپراطوریهای روی زمین بودیم و آوازه شهرت تمدن مان در آفاق گسترده بود ، اکنون در شرایطی کاملأ متفاوت و در انزوا و فقر و تحریم بسر میبریم ؟ چرا تمدنی که روزگاری افرادی چون بیرونی و خوارزمی و رازی٠٠٠ دانشمندانی که اکتشافاتشان در نجوم و شیمی خدمت بزرگی به بشریت کرده بود را در دامان خود میپرورانید ، و در علوم زمانه پیشرو بود ، رفته رفته پویایی خود را از دست داد و به کشوری عقب مانده و منزوی تبدیل شد ؟ صد البته امروز مملکت ما دارای پزشکان و مهندسین و اساتید فراوان در رشته های مختلف هست ، ولی مدتهای مدیدیست که ما از سفره رنگین علوم و تفکّر و فلسفه غرب تغذیه میکنیم و فقط آنرا بازگویی و بازنویسی میکنیم. نزدیک به هفتصد سال است که خودمان نتوانسته ایم هیچگونه تفکّر ارزشمند و نوینی که گره گشای مشکلات بشریّت بوده ، و قابل عرضه در سطح جهانی باشد ارائه دهیم.  
میدانید چرا ؟ چون قرنهاست که کلیه سوألات ما درباره جهان هستی و کائنات توسط آخوند پاسخ داده شده است.  قرنهاست که آخوند جواب تمام پرسشهای ما را از یک کتاب بیرون کشیده ، و اگر هم در پاسخگویی به بن بست رسیده باشد ، در نهایت "مشیّت الهی" را بمیان کشده و سوأل کردن بیشتر را ممنوع کرده است.  از امام محمد غزالی ، آخوند قرن پنجم که فلسفه را حرام اعلام کرد و پرداختن به آنرا مایه ضعف ایمان شمرد ، تا امام قرن بیستم روح الله خمینی ، آخوندی که اقتصاد را "مال خر" خواند و دانشگاهها را تعطیل کرد ، همگی در انجماد فکری ما ایرانیان نقش فعّال داشتند.  آخوند میداند که برای توفیق در کارش باید دریچه عقل مخاطبین خود را ببندد و راه تفکّر شهروندان را مهر و موم کند ، و خرافات بهترین وسیله برای رسیدن به این منظور است. اینگونه شد که فرهنگ والای ایرانی که تا قرن پنجم حرفی برای گفتن در جهان داشت ، با ابتلا به ویروس خرافات مذهبی ، قدم به قدم بسوی تاریکی گام نهاد و کم کم بصورت فرهنگی ایستا درآمد.  و اکنون قرنهاست که هیچ تفکّری که بنفع جهانیان باشد از آن بیرون نیامده است. 
اندیشه های بلند فقط از ذهنیّتی آزاد بال و پر میگیرند و متأسفانه ذهنیّت ما ایرانیان قرنهاست که در زنجیر خرافات اسیر است.