۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

ﻣﺎﺟﺮای ﻛﺎﺗﺐ وﺣﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﺬب ﻣﺤﻤﺪ ﭘﻲ ﺑﺮد.

ﻋﺒﺪاﷲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ أﺑﻲ ﺳﺮح از ﻛﺎﺗﺒﺎن وﺣﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻮد. ﻣﺎﺟﺮاي او در ﻛﺘﺐ ﻣﺘﻌﺪد ﺗﻔﺴﻴﺮ و ﺣﺪﻳﺚ آﻣﺪه اﺳﺖ از ﺟﻤﻠﻪ:
"و ﻣﻦ ﻗَﺎلَ ﺳﺄُﻧﺰِلُ ﻣِﺜْﻞَ ﻣﺎ أَﻧَﺰلَ اﻟﻠﱠﻪ ﻫﻮ ﻋﺒﺪ اﷲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ أﺑﻲ ﺳﺮح اﻟﻘﺮﺷﻲ ﻛﺎن ﻳﻜﺘﺐ ﻟﺮﺳﻮل اﷲ ﻓﻜﺎن إذا أﻣﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻤﻴﻌﺎً ﻋﻠﻴﻤﺎً ﻛﺘﺐ ﻫﻮ ﻋﻠﻴﻤﺎً ﺣﻜﻴﻤﺎً وإذا ﻗﺎل ﻋﻠﻴﻤﺎً ﺣﻜﻴﻤﺎً ﻛﺘﺐ ﻏﻔﻮراً رﺣﻴﻤﺎً ﻓﻠﻤﺎ ﻧﺰﻟﺖ وﻟَﻘَﺪ ﺧَﻠَﻘْﻨَﺎ اﻹِﻧْﺴﺎنَ ﻣِﻦ ﺳﻠَﺎﻟَﺔٍ ﻣﻦ ﻃِﻴﻦٍ  إﻟﻰ آﺧﺮ اﻵﻳﺔ ﻋﺠﺐ ﻋﺒﺪ اﷲ ﻣﻦ ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺧﻠﻖ اﻹﻧﺴﺎن ﻓﻘﺎل ﺗﺒﺎرك اﷲ أﺣﺴﻦ اﻟﺨﺎﻟﻘﻴﻦ ﻓﻘﺎل ﻋﻠﻴﻪ اﻟﺼﻼة واﻟﺴﻼم اﻛﺘﺒﻬﺎ ﻓﻜﺬﻟﻚ ﻧﺰﻟﺖ ﻓﺸﻚ ﻋﺒﺪ اﷲ وﻗﺎل ﻟﺌﻦ ﻛﺎن ﻣﺤﻤﺪاً ﺻﺎدﻗﺎً ﻟﻘﺪ أوﺣﻲ إﻟﻲ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ أُوﺣﻲ إﻟﻴﻪ وﻟﺌﻦ ﻛﺎن ﻛﺎذﺑﺎً ﻓﻠﻘﺪ ﻗﻠﺖ ﻛﻤﺎ ﻗﺎل ﻓﺎرﺗﺪ ﻋﻦ اﻹﺳﻼم وﻟﺤﻖ ﺑﻤﻜﺔ ."

ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻛﺴﻴﻜﻪ آﻳﻪ " ﺳﺄُﻧﺰِلُ ﻣِﺜْﻞَ ﻣﺎ أَﻧَﺰلَ اﻟﻠﱠﻪ در ﻣﻮرد او ﻧﺎزل ﺷﺪه اﺳﺖ ﻋﺒﺪاﷲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ أﺑﻲ ﺳﺮح ﻗﺮﺷﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮاي رﺳﻮل اﷲ ﻛﺘﺎﺑﺖ (ﻗﺮآن) ﻣﻲ ﻛﺮد وﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻪ او "ﺳﻤﻴﻌﺎً ﻋﻠﻴﻤﺎً " را اﻣﻼء ﻣﻲ ﻛﺮد او ﻋﻠﻴﻤﺎً ﺣﻜﻴﻤﺎً" ﻣﻲ ﻧﻮﺷﺖ و وﻗﺘﻲ  ﻋﻠﻴﻤﺎً ﺣﻜﻴﻤﺎً را اﻣﻼء ﻣﻲ ﻛﺮد او ﻏﻔﻮراً رﺣﻴﻤﺎً" را ﻣﻲ ﻧﻮﺷﺖ. ﭘﺲ وﻗﺘﻴﻜﻪ آﻳﻪ ي  "وﻟَﻘَﺪ ﺧَﻠَﻘْﻨَﺎ اﻹِﻧْﺴﺎنَ ﻣِﻦ ﺳﻠَﺎﻟَﺔٍ ﻣﻦ ﻃِﻴﻦٍ ( اﻟﻤﺆﻣﻨﻮن 12)" ﻧﺎزل ﺷﺪ ﻋﺒﺪاﷲ از ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺧﻠﻘﺖ اﻧﺴﺎن ﺗﻌﺠﺐ ﻛﺮد و ﮔﻔﺖ  ﺗﺒﺎرك اﷲ أﺣﺴﻦ اﻟﺨﺎﻟﻘﻴﻦ" ﭘﺲ ﻣﺤﻤﺪ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻴﻦ را ﺑﻨﻮﻳﺲ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮر ﻧﺎزل ﺷﺪ. در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻋﺒﺪاﷲ ﺷﻚ ﻛﺮد و ﮔﻔﺖ اﮔﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﺎدق اﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﻬﻢ ﻣﺜﻞ او ﻧﺎزل ﻣﻲ ﺷﻮد و اﮔﺮ ﻛﺎذب اﺳﺖ ﻣﻨﻬﻢ ﺷﺒﻴﻪ او ﮔﻔﺘﻢ. ﺳﭙﺲ از اﺳﻼم ﺧﺎرج ﺷﺪ و ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﭘﻴﻮﺳﺖ. 
ﺑﺪﻧﺒﺎل اﻳﻨﻜﺎر ﻣﺤﻤﺪ دﺳﺘﻮر ﻗﺘﻞ او را ﺻﺎدر ﻛﺮد و در ﻓﺘﺢ ﻣﻜﻪ دﺳﺘﻮر داد ﻛﻪ ﭼﻬﺎر ﻧﻔﺮرا  (از ﺟﻤﻠﻪ ﻋﺒﺪاﷲ) اﮔﺮ ﺑﻪ ﭘﺮده ﺧﺎﻧﻪ ﻛﻌﺒﻪ ﻫﻢ آوﻳﺰان ﺷﺪه اﻧﺪ را ﺑﻜﺸﻴﺪ.ﻋﺒﺪاﷲ ﺑﻪ ﻋﺜﻤﺎن ﺑﺮادر رﺿﺎﻋﻲ اش ﭘﻨﺎﻫﻨﺪه ﺷﺪ و ﻋﺜﻤﺎن در ﺷﺮاﺋﻂ ﻣﻨﺎﺳﺐ او را ﻧﺰد ﻣﺤﻤﺪ آورد و ﺑﺎ وﺳﺎﻃﺖ ﻋﺜﻤﺎن اﺳﻼم آورد و ﻣﺤﻤﺪ او را ﺑﺨﺸﻴﺪ.  ﺑﻪ اﻳﻦ واﻗﻌﻪ دﻗﺖ ﻛﻨﻴﺪ اﻳﻦ اﺗﻔﺎق ﻳﻚ ﺷﺎﻫﺪ ﻋﻴﻨﻲ ﺑﺮ ﻏﻴﺮ اﻟﻬﻲ ﺑﻮدن ﻗﺮآن اﺳﺖ. ﻋﺒﺪاﷲ ﻗﻄﻌﺎﺗﻲ را ﺑﺠﺎي ﻗﻄﻌﺎت اﻣﻼء ﺷﺪه ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻲ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﺳﺖ و ﻣﺤﻤﺪ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﻴﺪه اﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﻲ ﻛﺮده اﺳﺖ. ﭼﻪ ﺷﺎﻫﺪي واﻗﻌﻲ ﺗﺮ از اﻳﻦ. ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻋﺒﺪاﷲ در ﺳﻤﺖ ﻛﺘﺎﺑﺖ ﻗﺮآن ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ و ﺛﺮوت و ﻋﺰت ﺑﺎﻻﺋﻲ را داﺷﺖ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻲ آورد اﻣﺎ اﺳﻼم را رﻫﺎ ﻛﺮد ﻋﻠﻲ رﻏﻢ ﺧﻄﺮات و از دﺳﺖ دادن ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ و ﺧﻄﺮ ﻣﺮگ. اﻳﻦ ﻧﺸﺎن ﻣﻲ دﻫﺪ ﻛﻪ ﻋﺒﺪاﷲ واﻗﻌﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪه ﺑﻮده اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻛﺎذب اﺳﺖ و ﻋﺒﺪاﷲ ﺷﺨﺺ درﺳﺘﻜﺎري ﺑﻮده اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻳﻞ ﻧﺒﻮده در ﻓﺮﻳﺒﻜﺎري ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ ﻋﻠﻲ رﻏﻢ ﺧﻄﺮ ﻣﺮگ ﺑﺮاي ﺧﻮدش. ﻧﻜﺘﻪ ي ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺄﻣﻞ دﻳﮕﺮ، رﻓﺘﺎر ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎ اوﺳﺖ. اﮔﺮ ﻣﺤﻤﺪ واﻗﻌﺎ ﺻﺎدق ﺑﻮد ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻋﺒﺪاﷲ اﻣﺎن ﻣﻲ داد و ﺑﺎ اﺳﺘﺪﻻل و ﻛﻤﻚ ﺧﺪا او را ﻗﺎﻧﻊ ﻣﻲ ﻛﺮد. اﻣﺎ ﺑﺠﺎي آن دﺳﺘﻮر ﻗﺘﻞ او را ﺻﺎدر ﻛﺮد. اﻳﻦ دﺳﺘﻮر ﻗﺘﻞ، ﺿﻌﻒ ﻣﺤﻤﺪ را ﻣﻲ رﺳﺎﻧﺪ؛  ﭼﻮن ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻲ داﻧﺴﺘﻪ ﻛﻪ ﻋﺒﺪاﷲ راﺳﺖ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ و ﺑﻪ ﻧﻴﺮﻧﮓ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﻲ ﺑﺮده و اﮔﺮ ﻛﺸﺘﻪ ﻧﺸﻮد آﺑﺮوي او را ﻣﻲ ﺑﺮد.

۱۳۹۳ آذر ۱۲, چهارشنبه

شرح در متن


اسلام اجباری ایرانیان

اسلام اجباری ایرانیان
متاسفانه عده‌اي نيز بر اين گمان هستند که ايرانيان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند!!! به همين دليل بخشهایی از چند کتاب معتبر و آشنا را جمع آوری کردم که شما دوست عزیز با این واقعیت آشنا شوید.
عبدالحسين زرين کوب در کتاب دو قرن سکوت مي نويسد: فاتحان، گريختگان را پي گرفتند؛ کشتار بيشمار و تاراج گيري باندازه اي بود که تنها سيصد هزار زن و دختر به بند کشيده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتري زر و سيم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهاي برده فروشي اسلامي به فروش رسيدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ي بسيار بر جاي نهادند.
در حمله به سيستان؛ مردم مقاومت بسيار و اعراب مسلمان خشونت بسيار کردند بطوريکه ربيع ابن زياد ( سردار عرب ) براي ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدري بساختند از آن کشتگان ( يعني اجساد کشته شدگان جنگ را روي هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکيه گاهها ساختند؛ و ربيع ابن زياد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سيستان هزار هزار ( يک ميليون ) درهم به امير المومنين دهند با هزار غلام بچه و کنيز(کتاب تاريخ سيستان صفحه۳۷، ۸۰ کتاب تاريخ کامل جلد ۱ صفحه ۳۰۷)
 در حمله اعراب به ري مردم شهر پايداري و مقاومت بسيار کردند ؛ بطوريکه مغيره ( سردار عرب ) در اين جنگ چشمش را از دست داد . مردم جنگيدند و پايمردي کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با ني شماره کردند و غنيمتي که خدا از ري نصيب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاريخ طبري؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نيز مردم پايداري و مقاومت بسيار کردند بگونه اي که عبيدا ( سردار عرب ) بسختي مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصيت کرد تا به خونخواهي او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهيان عرب نيز چنان کردند و بسياري از مردم شهر را بکشتند.(کتاب فارسنامه ابن بلخي؛ صفحه 116 -کتاب تاريخ طبري؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به اليس؛ جنگي سخت بين سپاهيان عرب و ايران در کنار رودي که بسبب همين جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گرديد در گرفت. در برابر مقاومت و پايداري سرسختانه ي ايرانيان؛ خالد ابن وليد نذر کرد که اگر بر ايرانيان پيروز گرديد « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسيان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ مي آوردند و در رود گردن مي زدند » مغيره گويد که « بر رود؛ آسياب ها بود و سه روز پياپي با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هيجده هزار کس يا بيشتر بودند؛ آرد کردند کشتگان ( پارسيان ) در اليس هفتاد هزار تن بود.(کتاب تاريخ طبري؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاريخ ده هزار ساله ايران؛ جلد دوم برگ 123)         
در شوشتر؛ مردم وقتي از تهاجم قريب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهاي سه پهلوي آهنين بسيار ساختند و در صحرا پاشيدند. چون قشون اسلام به آن حوالي رسيدند ؛ خارها به دست و پاي ايشان بنشست ؛ و مدتي در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آناني را که از پذيرفتن اسلام خود داري کرده بودند گردن زدند.(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
در چالوس رويان؛ عبدالله ابن حازم مامور خليفه ي اسلام به بهانه (دادرسي ) و رسيدگي به شکايات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان هاي متعددي جمع کردند و سپس مردم را يک يک به حضور طلبيدند و مخفيانه گردن زدند بطوريکه در پايان آنروز هيچ کس زنده نماند و ديه ي چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور مي بردند.(کتاب تاريخ طبرستان صفحه ۱۸۳ کتاب تاريخ رويان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همه ي مردم شهر را بجز يک صد نفر ؛ کشتند . (کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
در حمله به نيشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کينه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوريکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام مي کشتند و غارت مي کردند.(کتاب الفتوح؛ صفحه 282)
در حمله ي اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهيان اسلام به سختي جنگيدند؛ بطوريکه سردار عرب ( سعيد بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پايداري و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعيد ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « يک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسليم شدند؛ اما سعيد ابن عاص همه ي مردم را بقتل رسانيد؛ بجز يک تن؛ و در توجيه پيمان شکني خود گفت: « من قسم خورده بودم که يک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهيان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.(کتاب تاريخ طبري جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح» استخر» (سالهاي 28- 30 هجري) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند براي بار دوم» استخر» را محاصره کنند.مقاومت و پايداري ايرانيان آنچنان بود که فاتح «استخر» (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگين کرد بطوريکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم » استخر» که خون براند. پس خون همگان مباح گردانيد و چندان کشتند خون نمي رفت تا آب گرم به خون ريختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند «چهل هزار کشته » بودند بيرون از مجهولان.(کتاب فارسنامه ابن بلخي صفحه 135 کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
 رامهرمز نيز پس از جنگي سخت به تصرف سپاهيان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسياري از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراواني را برده ساختند و مال و متاع هنگفتي بچنگ آوردند.(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)
مردم کرمان نيز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو ميليون درهم و دو هزار غلام بچه و کنيز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند.(کتاب تاريخ يعقوبي صفحه 62 -کتاب تاريخ طبري جلد پنجم صفحه 2116, 2118 کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم صفحه178,179)
جنايات اعراب تنها به اين شهر‌ها ختم نشده است و اينها تنها گوشه‌اي از تاراج ميهنمان به دست تازيان بود و آشکارا مقاومت ايرانيان در برابر آنان را ثابت مي‌کند.
در کتاب عقدالفريد چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخني از خسرو پرويز نقل شده که مي گويد: اعراب را نه در کار دين هيچ خصلت نيکو يافتم و نه در کار دنيا. آنها را نه صاحب عزم و تدبير ديدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومايگي و پستي همت آنها همين بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جاي و مقام برابرند .فرزندان خود را از راه بينوايي و نيازمندي مي کشند و يکديگر را بر اثر گرسنگي و درماندگي مي خورند.از خوردنيها و پوشيدنيها و لذتها و کامروانيهاي اين جهان يکسره بي بهره اند.

مطالبی که خواندی تنها گوشه ای از جنایات اعراب را بازگو می کند، بی شک پس از خواندن این مقاله بدان پی برده ای که پدرانمان چگونه مسلمان شدند و نه تنها با آغوش باز اسلام را نپذیرفتند، بلکه از کشته ها شان، پشته ها ساختند و از خون ها شان، رودها جاری کردند تا ایرانیان با زور اسلام را بپذیرند، با این وجود، تو ای فرزند ایران زمین، چگونه حاضری تا ادامه دهنده راه کسانی باشی که به اجدادت تجاوز کردند و آنان را وحشیانه قتل عام کردند و اموال سرزمینت را به تاراج بردند؟

۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

چرا در حال حاضر اسلام نمی‌تواند پاسخگوی بشر باشد؟



فرهنگ حاکم بر هر جامعه‌ای بسان نرم‌افزاری است که جامعه را به حرکت در می‌آورد؛ از امتزاج فرهنگها تمدن‌ها شکل گرفته و می‌گیرد، از آنجائیکه هیچ فرهنگی در خلاء شکل نگرفته است پس هیچ تمدنی را نمی‌توان یافت که اثری از تمدن دیگر ملل در آن نباشد؛ اگر فرهنگی خود را متصل به حقیقت محض و تنها راهنمای انسانها بداند قطع به یقین جامعه‌ی خویش را در گذر زمان میخکوب کرده است؛ بنابراین جامعه‌ای می‌تواند پیشرفت کند که بتواند دیگر فرهنگ‌ها را در خود حل نماید؛ هراندازه میزان این پذیرش بیشتر باشد به همان اندازه ثبات پیشرفت آن جامعه نیز بیشتر خواهد شد.

انسان‌ها همواره با ناشناخته‌های زیادی مواجه بودند که سعی در یافتن پاسخی مناسب در چرائی آنان داشتند، راحتترین راهی که بشر توانست برای پرسش‌های گوناگون خویش پاسخی بیابند، چسبانیدن پدیده‌ها به نیروی فرازمینی و غیبی است، نیروئی که با هیچ یک از ابزار عقل نتوان به آن دست یافت؛ در اکثریت فرهنگ‌ها از این نیرو به عنوان خدا یاد می‌شود؛ موجود وهمی که او را در جائی قرار می‌دهند که امکان رسیدن به آن با هیچکدام از ابزار عقل وجود ندارد.
اساس فرهنگ کشور ما بر مبنای وجود خدا شکل گرفته است، این خدا در گذر زمان با نام‍ها و کارکردهای گوناگونی پدیدار شده است، پس از اسلام تا کنون خدای غالب در کشور ما الله نام دارد، خدائی که گرچه محل پدیدار شدنش سرزمین کنونی عربستان است، اما رد پای خدایان وادیان ایرانی را می‌توان در آن به بطور آشکاری مشاده نمود؛ رابط این خدا با انسانها محمد ابن عبدالله است، وی دستورات این خدا را به دو صورت بیان نموده است:

1- سخنان خود خدا که از آن با عنوان قرآن یاد می‌نماید.
2- سخنانی خود او که مورد تأیید و پذیرش همان خداست، او کسی است که هرگز از هوا و هوس سخن نمی‌گوید.
همانگونه که مشاهده می‌گردد، اسلام دستورات ثابتی دارد که از سوی خدای جهانیان برای هدایت و راهنمائی بشری که او را ناقص می‌داند، بیان نموده است؛ بنابراین پیروی و پذیرش این دستورات است که انسان را در مقام انسانیت قرار می‌دهد؛ از دید اسلام انسان تنها در صورتی به مقام واقعی انسان بودن نائل می‌گردد که دستورات اسلام را به طور کامل بپذیرد، در اینجا دو فرض مطرح می‌گردد:
فرض نخست این است که اسلام را آنگونه که محمد ابن عبدالله می‌گوید، واقعا دستورات خدائی بنامیم که تنها و تنها او خدای یگانه است و غیر از او در جهان خدائی نیست(لا اله الا الله؛ نیست خدائی غیر از الله) اگر چنین باشد باز موضوعی که مطرح می‌گردد این است که:
چرا خود این خدا مستقیما با انسانها در ارتباط نشد تا جای هیچگونه شک و شبهه‌ای برای کسی باقی نماند؟
چرا او زبان عربی را بعنوان زبان خود برگزید؟
چرا تنا با عده‌ای معدود که از آنان پیامبران یاد می‌شود در ارتباط شد؟
علت وجود این همه دین چیست؟ چرا از ابتدا دین اصلی(اسلام) را بر انسان‌ها فرو نفرستاد تا همه از موهبت رسیدن به فضیلت بهره‌مند شوند؟
چرا تمامی ادیان مورد پذیرش این خدا از منطقه‌ی خاورمیانه بلند شدند؟ چرا برای دیگر ملل حتی یک نبی هم فرستاده نشد؟
چرا الله با زبان عده‌ای محدود (عربی) اقدام به سخن گفتن نمود تا تنها آنان از شیرینی این سخن بهره‌مند شوند؟
و دهها چرای دیگر....
اما در در فرض دوم که در جهت تشکیک در اساس این دین است:
چرا دین اسلام به گونه‌ای بیان نشد که قابل فهم و درک برای همه باشد، بدون اینکه نیاز به واسطه‌ی بشری احساس شود؟ آیا خدا در این زمینه تابع قوانین بشری است؟ آیا این خدا در این زمینه ناقص است و توانائی چنین کاری را ندارد؟
چرا انسان را به گونه‌ای آفرید که گناه کند؟ ایا باید عده‌ای در جهنم بسوزند؟ چرا خدا راضی به چنین کاری می‌گردد؟ چرا انسان را برای این افرید که خدا را پرستش کنند؟ چرا خدا نیاز به پرستنده دارد؟
چرا این خدا در زمین برای خود خانه‌ای را درست کرد؟
چرا خدا از میان این همه کُراتی که وجود دارد تنها و تنها در مخلوقی را افرید تا او را از روی اختیار بندگی کنند؟ چرا بهشت و جهنم را تنها و تنها برای ساکنان زمین(از دید اسلام جن و انسان) آفرید؟
و دهها چرا دیگر....
بنابراین در خود اسلام در مورد اینکه بشر همواره نسبت به زمان در حال تکامل است اتفاق نظر وجود دارد، محمد ابن عبدالله می‌گوید: دین اسلام تکمله‌ی ادیان سامی یهودیت و مسیحیت و امتداد نبوتی است که از آدم آغاز شده است، بنابراین بطور ضمنی نقص عقل و دانش بشری را نسبت به زمان می‌پذیرد ولی آن را در زمان خودش متکامل می‌داند؛ روی همین اعتقاد است که محمد ابن عبدالله بیان مود که با پرونده‌ی پیامبر فرستادن بسته شد و او خاتم پیامبران و اشرف مخلوقاتی هستم که جهان به خود دیده و خواهد دید؛ وی بیان مینماید که این دستورات تا ابد پابرجا و غیر قابل تغییر هستند، بنابراین راز تعصب کور نسبت به او را در این اعتقاد باید جست؛ البته خود مسلمانان دستوراتی از این دین را که در حال حاضر امکان اجرای آن وجود ندارد را کنار گذاشته‌اند، دستوراتی مانند حلال بودن زنانی که شوهرانشان در جنگ کشته یا به اسارت گرفته‌ شده‌اند و دستوراتی مشابه دیگری که اگر شرایط را مناسب ببینند قطعا به اجرا آنها خواهند پرداخت.
از نظر اسلام هیچ تفاوتی بین مسلمانان وجود ندارد و همه‌ی آنان در حقوق برابرند، بنابراین ملیت و ملی‌گرائی در هر نوعش با اساس اسلام در تضاد است؛ پس ثروت هر کشور اسلامی متعلق به سایر مسلمانان نیز می‌باشد، روی همین اعتقاد است که حاکم اسلامی می‌تواند سرمایه‌ی کشور را در اختیار دیگر ملل مسلمان قرار دهد، این ملل در حقوق در مرحله‌ی بسیار بالاتری از یک هم‌میهن غیر مسلمان قرار دارند؛ البته سخنان اسلام در این زمینه دارای تناقض اساسی است و اساس اسلام با دمکراسی در تضاد است....

آنچه که بیش از هر چیزی رژیم اسلامی برای همه‌ی ما ثابت کرده است، لزوم محترم ماندن ادیان و اعتقاد به شخصی و فردی بودن نهاد دین است، متأسفانه روشنفکران و کسانیکه توانائی قلم‌فرسائی دارند در تبیین سکولاریسم کوتاهی می‌نمایند؛ همه باید به این نتیجه برسیم آنچه که مهم و محترم است انسان و انسانیت می‌باشد و هیچ تابوی مقدس‌تر از کرامت انسانها نیست، باید پذیرفت که هیچ عقیده‌ی نمی‌تواند تا ابد راهنمای انسانها باشد، تقدس ابدی هر ایده‌ای به معنای توهین به شعور و خلاقیت بشر می‌باشد، بشری که وجه ممیزه‌ی آن با سایر موجودات در قدرت انتخاب و قوه‌ی تفکیر اوست؛ همه باید بپذیریم عقیده‌ای که من اکنون آن را حقیقت محض می‌دانم ممکن است اشتباه باشد، زیرا پیشرفت خرد جمعی بشر تابع زمان است.

ذات تمامی ادیان بر مبنای تمامیت خواهی و خود برتر بینی بنا نهاده شده است، اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست؛ این دین تمامی فضایل بشری را در خود می‌بیند و معتقد است که دستوراتی که برای هدایت و اهنمائی بشر صادر کرده است؛ نه سخن یک بشر بلکه دستوراتی است که آفریننده‌ی گیتی برای به کمال انسان‌ها صادر کرده است، بنابراین همانگونه که چهارپایان از درک و راه درست خوشبختی خویش عاجزند، انسان‌هائی که از اجرای این دستورات خودداری کنند، درست مانند همان دامها بلکه پست‌تر به شمار خواهند آمد؛ زیرا وجه مشترک هر، دو عدم درک حقیقتی است که در جهت راهنمائی او بیان گردیده است؛ این اعتقاد در ذات اسلام هم نهفته است، اعتقادی که تا حدود زیادی با تناقض درون دینی مواجه است؛ زیرا از یک سو اسلام معتقد است که خداوند برای هدایت و راهنمائی تمامی انسانها، پیامبری را فرستاده است و همچنین در بسیاری از جاها بیان نموده است که انسانها در پذیریش هر دینی آزاد هستند، با توجه به اینکه بر طبق دستورات اسلام، تمامی ادیان از سوی خدائی به نام الله فرستاده شده است و پس از مدتی دچار تحریف شده‌اند؛ لذا در هر دو صورت هیچگونه کوتاهی متوجه انسان نیست، زیرا اگر تحریف شده‌اند چرا الله اجازه‌ی تحریف و در نتیجه گمراهی انسانها را داده است، و اگر تحریف نشده‌اند، چرا بیان نموده است که دین درست همان اسلام است؟ چرا دیگر ملل را از بهره‌مندی از دستورات دین حقیقتی محروم نموده است؟ و فضلیت کرامت بیشتر را تنها نصیب مسلمانان نموده است؟
این این بحث را به کنار، نتیجه‌ای که از ادیان گرفته می‌شود همان تمامیت خواهی و خودبرتر بینی است؛ خودبرزگ بینی که باعث ستم قانونی آشکاری به پیروان سایر ادیان میشود، این ستم را در قوانین مختلف اسلام به روشنی قابل مشاهده است، از تبعض‌های قانونی گرفته تا اعتقاد به نجس بودن کافر و هم‌ردیف قرار دادن غیر مسلمان با سایر نجاسات.
ستم اسلام به افرادی که یکی از پدر یا مادرشان در هنگام انعقاد نطفه‌ی آنان مسلمان باشند بسیار بیشتر از ظلمی است که به پیروان سایر ادیان روا دانسته می‌شود، زیرا از نظر فقه اسلام که بر مبنای دستورات محمد ابن عبدالله بنا نهاده شده است، چنین فردی مرتد است و باید با بدترین نحو ممکن و در زیر شکنجه کشته شود.
بنابراین دمکراسی با پذیرش احزابی که اصول ادیان را مبنای اهداف خویش قرار داده‌اند در تضاد است، زیرا ممکن است در برهه‌ای از زمان اکثریت ملتی تصمیمی بگیرند که چنین حزبی را در رأس امور قرار دهند، حزبی که هدفش سلب و نابودی دمکراسی است، زیرا هیچ دمکراسی با حکومت اکثریت به جامعه شکل نخواهد گرفت بلکه نابود خواهد شد.

۱۳۹۳ آبان ۲۶, دوشنبه

تناقض‬ در اسلام قصاص نكردن خالد ابن وليد.



غزوه بنى جذيمه !
پيغمبر اسلام بعد از فتح مكه و پيش از جنگ حنين ، خالد بن وليد سيف الله اسلام را با سيصد نفر از مهاجرين و انصار، در ماه شوال به سوى قبيله ((بنى جذيمه )) فرستاد تا آنها را به سوى اسلام دعوت كند، نه اينكه با آنها وارد جنگ شود.
((بنى جذيمه )) در زمان جاهليت ، عموى خالد به نام ((فاكة بن مغيره )) را كشته بودند. وقتى خالد با نفرات خود وارد قبيله شد به آنها گفت : سلاح خود را بر زمين بگذاريد؛ زيرا همه عرب مسلمان شده اند. آنها نيز سلاح خود را به زمين گذاردند. همان لحظه خالد دستور داد دستهاى آنها را ببندند، سپس شمشير در ميان آنها نهاد و كشتار سختى به راه انداخت !
خالد در اين مورد، نه تنها با نصّ صريح نبوى مخالفت نمود، بلكه در اين عمل خود، از حدود قوانين اساسى اسلام خارج شد؛ زيرا اسلام مردم جاهليت را مهدور الدم دانسته بود. پس خون عموى خالد بى ارزش بود. ديگر اينكه : اسلام اعمال ماقبل خود را مى پوشاند. بنابراين نمى بايد بنى جذيمه را - كه مسلمان شده بودند - به جرم قتل زمان جاهليت ، مجازات كرد.
ديگر اينكه الله دشت هاى حجاز ميگويد: ((وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِّيهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ))؛
يعنى : ((هر كس مظلوم كشته شود، خداوند براى ولى او سلطه اى قرار داده كه انتقام بگيرد، و او نبايد اسراف در قتل كند)).
و حال آنكه - چنانكه گفتيم - اولاً: عموى خالد، مهدور الدم بوده ، و ثانياً: خالد در قتل وانتقام اسراف نمود، و ثالثاً: او ولايت بر عمويش ‍ نداشت كه خون او را قصاص كند.
.
، چون اين خبر به پيغمبراسلام محمد تازى - رسيد كه خالد با بنى جذيمه چه كرده است ، دستها را به آسمان برداشت و دو بار فرمود: ((پروردگارا! من از آنچه خالد بن وليد مرتكب شده است ، بيزارى مى جويم !))
كاتب واقدى در طبقات مجلد دوم ميگويد 
سپس محمد تازى على بن ابيطالب - را خواست و امر كرد به سوى بنى جذيمه رهسپار گردد، و خونبهاى مقتولين را بپردازد و اموالى را كه از دست رفته بود، جبران كند.
مگر ميسر است محمد تازى سپه سالار خود را قصاص كند ان هم خالد ابن وليد كه لقب سيف الله را به او داده بود .
محمد كه ماشين ادم كشى خود را نميتوانست از كار بيندازد . پس خون كشته شدگان بنى جذيمه را پرداخت ميكند .
خالد را هم رها ميكند قصاص اينجا بى معنى است .
اينجاست كه بايد گفت محمد تازى هر گاه كه دلش ميخواست ايات تازى نامه همان (قران) را باطل ميكرد .
محمد تازى هركجا دچار مشكلاتى ميشد كه نميتوانست ان را حل كند به مغلطه اى ان را حل ميكرد .
قوه اى محركه اى اسلام قتل وغارت بوده است .
همينطور كه برتراند راسل ميگويد قوه اى محركه اى اسلام Plandr بوده است غارت اموال مردم .
احكام هاى اسلام فقط براى غير مسلمانان بوده است نه براى خودشان . 
محمد تازى وكتابش از ابتدا هرچه دروغ وفريب را خواستند وارد جامعه كردند تا به امروز .
امروز بايد با ديد باز به داستان اسلام نگاه كرد .
واعمال بزرگان اسلام را بازگو كرد تا همگان بدانند در دين معنويتى وجود ندارد .
واين داستان هاى كه به ما گفته اند كه جبرائيلى امد وايات را از اسمان مياورد ومحمد تازى رسول خدا بوده است . تمام يكسره مهمل است و اين كتاب اسمانى نيست بلكه به دست بشر نوشته شده است .
بزرگانى مانند امام مشككين امام فخر رازى ، حكيم سنايى ، ابو سعيد ابوالخير ...
به اين نتيجه رسيدند كه تازى نامه دست نوشته اى محمد است .
امروز تنها راه رهايى جامعه اى ايران زمين اگاهى رسانى است .
ما ايرانيان ابروى در جهان داشتيم شرافتى داشتيم . از زمان ورود اسلام به سرزمين عزيزمان .
يكسره قانون هاى اعراب بيابان گرد را به ما به زور شمشير اموختند كه حال بعد از قرن ها اين قانون ها در ايران زمين اجراميشود .
درد ما ومشكل ما ايرانمان است كه حال اكنون بعد از غريب به 1400سال اعمال زشت بيابان گرد هاى حجاز در ايران انجام ميشود .
تمام اين اعدام هاى كه در ايران انجام ميشود به حكم اسلام والله وتازى نامه است .
تمام اين شلاق هاى كه به پشت فرزندان ايران زمين زده ميشود به حكم الله وتازى نامه است .
ايا از ان تمدن كهن وائين مهر ورزى وخردورزى وپاكى چيزى برايمان باقى مانده است ؟
ايا بخشش هنوز در ميان ما ايرانيان باقى مانده است ؟
ايا بزرگ منشى هنوز در ميان ما ايرانيان باقى مانده است ؟
يا تمام بزرگى وشكوه ايران زمين را ميتوان در لابه لاى كتاب هاى باستانى ايران زمين پيدا كرد ؟
يا در داستان هاى كهن ايران زمين ؟
ما نخواهيم گذاشت شرافت وبزرگى وخرد ومهرورزى ايران زمين از ياد برود 
ما ايرانيان شرافتمان را در قادسيه جا نگذاشته ايم وپاى مال اسبان نكرده ايم .
امروز پاسدارى از فرهنگ نياكانمان وظيفه اى تمام هموطنان عزيزمان است .
پاينده ايران وايرانى 

۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

ﻋﻠﻢ از دﻳﺪﮔﺎه ﻗﺮآن

در ﻗﺮآن ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻓﺮاواﻧﻲ ﺑﺮ اﻫﻤﻴﺖ و ارزش ﺗﻔﻜر،ﺗﻌﻘﻞ و ﻋﻠﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ در ﺳﻨﺖ ﻧﻴﺰ اﻳﻦ اﻫﻤﻴﺖ ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﺳﺖ. در اﻳﻨﺠﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻤﻮﻧﻪ را ذﻛﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ:
ﻗُﻞْ ﻫﻞْ ﻳﺴﺘَﻮِي اﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻳﻌﻠَﻤﻮنَ واﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻟَﺎ ﻳﻌﻠَﻤﻮنَ إِﻧﱠﻤﺎ ﻳﺘَﺬَﻛﱠﺮُ أُوﻟُﻮا اﻟْﺄَﻟْﺒﺎبِ (زﻣر9)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﺑﮕﻮ آﻳﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ داﻧﻨﺪ و ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ داﻧﻨﺪ ﻳﻜﺴﺎﻧﻨﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮدﻣﻨﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ.
إِنﱠ ﺷَﺮﱠ اﻟﺪواب ﻋﻨﺪ اﻟﻠّﻪ اﻟﺼﻢ اﻟْﺒﻜْﻢ اﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻻَ ﻳﻌﻘﻠُﻮنَ (اﻧﻔﺎل22)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻗﻄﻌﺎ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺟﻨﺒﻨﺪﮔﺎن ﻧﺰد ﺧﺪا ﻛﺮان و ﻻﻻﻧﻰ اﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻘﻞ ﻧﻤﻲکنند.
آل ﻋﻤﺮان:  إِنﱠ ﻓﻲ ﺧَﻠْﻖِ اﻟﺴﻤﺎوات واﻷَرضِ واﺧْﺘﻼَف اﻟﻠﱠﻴﻞِ واﻟﻨﱠﻬﺎرِ ﻵﻳﺎت ﻟﱢﺄُوﻟﻲ اﻷﻟْﺒﺎبِ (190) اﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻳﺬْﻛُﺮُونَ اﻟﻠّﻪ ﻗﻴﺎﻣﺎ وﻗُﻌﻮدا وﻋﻠَﻰ ﺟﻨُﻮﺑِﻬِﻢ وﻳﺘَﻔَﻜﱠﺮُونَ ﻓﻲ ﺧَﻠْﻖِ اﻟﺴﻤﺎوات واﻷَرضِ رﺑﻨَﺎ ﻣﺎ ﺧَﻠَﻘْﺖ ﻫﺬا ﺑﺎﻃﻼً ﺳﺒﺤﺎﻧَﻚ ﻓَﻘﻨَﺎ ﻋﺬَاب اﻟﻨﱠﺎرِ (191)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﺴﻠﻤﺎ در آﻓﺮﻳﻨﺶ آﺳﻤﺎﻧﻬﺎ و زﻣﻴﻦ و در ﭘﻰ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ آﻣﺪن ﺷﺐ و روز ﺑﺮاى ﺧﺮدﻣﻨﺪان ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻰ اﺳﺖ (190) ﻫﻤﺎﻧﺎن ﻛﻪ ﺧﺪا را اﻳﺴﺘﺎده و ﻧﺸﺴﺘﻪ و ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮ آرﻣﻴﺪه ﻳﺎد ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ و در آﻓﺮﻳﻨﺶ آﺳﻤﺎﻧﻬﺎ و زﻣﻴﻦ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ. ﭘﺮوردﮔﺎرا اﻳﻨﻬﺎ را ﺑﻴﻬﻮده ﻧﻴﺎﻓﺮﻳﺪه اى ﻣﻨﺰﻫﻰ ﺗﻮ ﭘﺲ ﻣﺎ را از ﻋﺬاب آﺗﺶ دوزخ در اﻣﺎن ﺑﺪار (191)
ﻗﺎل اﻟﻨﺒﻲ: ﻣﻦ ﺳﻠﻚ ﻃﺮﻳﻘﺎ ﻳﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﻋﻠﻤﺎ ﺳﻬﻞ اﷲ ﻟﻪ ﻃﺮﻳﻘﺎ اﻟﻲ اﻟﺠﻨﻪ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺨﺎري (27/1)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻛﺴﻲ ﻛﻪ راﻫﻲ را در ﻃﻠﺐ ﻋﻠﻢ ﻃﻲ ﻛﻨﺪ ﺧﺪاوﻧﺪ راﻫﻲ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ را ﺑﺮاﻳﺶ ﺗﺴﻬﻴﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.
اﻣﺎ آﻳﺎ ﻣﻨﻈﻮر از ﻋﻠﻢ ارزﺷﻤﻨﺪ در اﺳﻼم, ﻫﻤﻪ ي ﻋﻠﻮم اﺳﺖ؟ ﺧﻴﺮ. ﻣﻨﻈﻮر از اﻳﻨﻬﻤﻪ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﺑﺮ ﻋﻠﻢ, ﻋﻠﻢ دﻳﻦ اﺳﺖ و ﺗﻌﻘﻞ و ﺗﻔﻜﺮ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ اﺳﻼم، ﺗﻌﻘﻞ و ﺗﻔﻜﺮ در دﻳﻦ اﺳﺖ.
ﺑﺮاي اﺛﺒﺎت اﻳﻦ اﻣﺮ ﺷﻮاﻫﺪ ﺑﺴﻴﺎري وﺟﻮد دارد از ﺟﻤﻠﻪ:
اول: اﮔﺮ در ﻛﻠﻴﻪ ي آﻳﺎﺗﻲ ﻛﻪ در آﻧﺎن از ﻋﻠﻢ, ﺗﻔﻜﺮ و ﺗﻌﻘﻞ ﻳﺎدﺷﺪه دﻗﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻫﻤﮕﻲ در زﻣﻴﻨﻪ ي اﻳﻤﺎن و ﻋﻤﻞ ﺑﻪ اﺳﻼم اﺳﺖ. ﺑﺮاي ﻣﺜﺎل ﺑﻪ آﻳﺎت زﻳﺮ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﺪ:
أَﻣﻦْ ﻫﻮ ﻗَﺎﻧﺖ آﻧَﺎء اﻟﻠﱠﻴﻞِ ﺳﺎﺟِﺪا وﻗَﺎﺋﻤﺎ ﻳﺤﺬَر اﻟْاﺧﺮَةَ وﻳﺮْﺟﻮ رﺣﻤﺔَ رﺑﻪ ﻗُﻞْ ﻫﻞْ ﻳﺴﺘَﻮِي اﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻳﻌﻠَﻤﻮنَ واﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻟَﺎ ﻳﻌﻠَﻤﻮنَ إِﻧﱠﻤﺎ ﻳﺘَﺬَﻛﱠﺮُ أُوﻟُﻮا اﻟْﺄَﻟْﺒﺎبِ (زﻣﺮ9)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: [آﻳﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﻰ (ﻛﺎﻓﺮ) ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ] ﻳﺎ آن ﻛﺴﻰ ﻛﻪ در ﻃﻮل ﺷﺐ در ﺳﺠﺪه و ﻗﻴﺎم اﻃﺎﻋﺖ و از آﺧﺮت ﻣﻰ ﺗﺮﺳﺪ و رﺣﻤﺖ ﭘﺮوردﮔﺎرش را اﻣﻴﺪ دارد ﺑﮕﻮ آﻳﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ داﻧﻨﺪ و ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ داﻧﻨﺪ ﻳﻜﺴﺎﻧﻨﺪ ﺗﻨﻬﺎ  ﺧﺮدﻣﻨﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ (ﻣﺘﺬﻛﺮ) ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻣﻨﻈﻮر آﻳﻪ ﻛﺎﻣﻼ واﺿﺢ اﺳﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﻛﺴﺎﻧﻴﻜﻪ در ﻃﻮل ﺷﺐ ﺑﻪ اﻃﺎﻋﺖ ﺧﺪا ﻣﺸﻐﻮﻟﻨﺪ،ﻋﻠﻢ دارﻧﺪ (ﻳﻌﻠﻤﻮن) و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﺴﺎﻧﻴﻜﻪ ﻋﺒﺎدت ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻋﻠﻢ ﻧﺪارﻧﺪ (ﻻ ﻳﻌﻠﻤﻮن) ﺑﻨﺎﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﻨﻈﻮر از ﻋﻠﻢ, ﻋﻠﻢ ﺑﻪ ﺧﺪا و دﻳﻦ اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ آﻳﺎت 191-190آل ﻋﻤﺮان ﻛﻪ در ﺑﺎﻻ ذﻛﺮ ﺷﺪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ي ﻋﺎﻟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ از اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻗﺮآن ﺗﻔﻜﺮي اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ اﻳﻤﺎن ﺷﻮد:
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﺴﻠﻤﺎ در آﻓﺮﻳﻨﺶ آﺳﻤﺎﻧﻬﺎ و زﻣﻴﻦ و در ﭘﻰ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ آﻣﺪن ﺷﺐ وروز ﺑﺮاى ﺧﺮدﻣﻨﺪان ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻰ اﺳﺖ  ﻫﻤﺎﻧﺎن ﻛﻪ ﺧﺪا را اﻳﺴﺘﺎده و ﻧﺸﺴﺘﻪ و ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮ آرﻣﻴﺪه ﻳﺎد ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ و در آﻓﺮﻳﻨﺶ آﺳﻤﺎﻧﻬﺎ و زﻣﻴﻦ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ. ﭘﺮوردﮔﺎرا اﻳﻨﻬﺎ را ﺑﻴﻬﻮده ﻧﻴﺎﻓﺮﻳﺪه اى ﻣﻨﺰﻫﻰ ﺗﻮ ﭘﺲ ﻣﺎ را از ﻋﺬاب آﺗﺶ دوزخ در اﻣﺎن ﺑﺪار (191)
دوم: اﻳﻨﺪو آﻳﻪ از ﺳﻮره ي اﻧﻔﺎل را ﻣﺠﺎور ﻫﻢ ﺑﮕﺬارﻳﺪ:
إِنﱠ ﺷَﺮﱠ اﻟﺪواب ﻋﻨﺪ اﻟﻠّﻪ اﻟﺼﻢ اﻟْﺒﻜْﻢ اﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻻَ ﻳﻌﻘﻠُﻮنَ (اﻧﻔﺎل 22)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻗﻄﻌﺎ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺟﻨﺒﻨﺪﮔﺎن ﻧﺰد ﺧﺪا ﻛﺮان و ﻻﻻﻧﻰ اﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻘﻞ ﻧﻤﻲکنند.
إِنﱠ ﺷَﺮﱠ اﻟﺪواب ﻋﻨﺪ اﻟﻠّﻪ اﻟﱠﺬﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُواْ ﻓَﻬﻢ ﻻَ ﻳﺆْﻣﻨُﻮنَ (اﻧﻔﺎل 55)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻗﻄﻌﺎ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺟﻨﺒﻨﺪﮔﺎن ﭘﻴﺶ ﺧﺪا ﻛﺴﺎﻧﻰ اﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﻔﺮ ورزﻳﺪﻧﺪ واﻳﻤﺎن ﻧﻤﻰ آورﻧﺪ
ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﻦ ﻣﻲ ﺷﻮد: ﻛﻔﺮ و ﺑﻲ اﻳﻤﺎﻧﻲ  ﺗﻌﻘﻞ ﻧﻜﺮدن, ﺑﻪ ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ: اﻳﻤﺎن = تعقل
ﺳﻮم: أَم ﺗَﺤﺴﺐ أَنﱠ أَﻛْﺜَﺮَﻫﻢ ﻳﺴﻤﻌﻮنَ أَو ﻳﻌﻘﻠُﻮنَ إِنْ ﻫﻢ إِﻟﱠﺎ ﻛَﺎﻟْﺄَﻧْﻌﺎمِ ﺑﻞْ ﻫﻢ أَﺿَﻞﱡ ﺳﺒِﻴﻠًﺎ (ﻓﺮﻗﺎن 44)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: آﻳﺎ ﮔﻤﺎن دارى ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺷﺎن (ﻛﻔﺎر) ﻣﻰ ﺷﻨﻮﻧﺪ ﻳﺎ ﻣﻰ اﻧﺪﻳﺸﻨﺪ آﻧﺎن ﺟﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭼﻬﺎرﭘﺎﻳﺎن ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﮔﻤﺮاه ﺗﺮﻧﺪ.
در آﻳﻪ ﻓﻮق ﻛﻔﺎر را ﻓﺎﻗﺪ ﺗﻌﻘﻞ ﻗﻠﻤﺪاد ﻛﺮده اﺳﺖ. ﺑﻌﺒﺎرت دﻳﮕﺮ ﻛﻔر ﻋﺪم ﺗﻌﻘﻞ است.
ﭼﻬﺎرم: وﻗَﺎﻟُﻮا ﻟَﻮ ﻛُﻨﱠﺎ ﻧَﺴﻤﻊ أَو ﻧَﻌﻘﻞُ ﻣﺎ ﻛُﻨﱠﺎ ﻓﻲ أَﺻﺤﺎبِ اﻟﺴﻌﻴﺮِ (ﻣﻠﻚ 10)
ﺗﺮﺟﻤﻪ: و (ﻛﺎﻓﺮان) ﮔﻮﻳﻨﺪ اﮔﺮ ﺷﻨﻴﺪه ﺑﻮدﻳﻢ ﻳﺎ ﺗﻌﻘﻞ ﻛﺮده ﺑﻮدﻳﻢ در دوزﺧﻴﺎن ﻧﺒﻮدﻳﻢ.

در اﻳﻦ آﻳﻪ اﺻﺤﺎب ﺟﻬﻨﻢ را ﻓﺎﻗﺪ ﺗﻌﻘﻞ ﻣﻲ داﻧﺪ. اﻳﻦ ﺗﻔﺤﺺ را ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻴﺪ در ﺑﻘﻴﻪ ي آﻳﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﻟﻐﺖ ﻓﻜﺮ ﻳﺎ ﻋﻘﻞ و ﻳﺎ ﻋﻠﻢ دارﻧﺪ اداﻣﻪ دﻫﻴﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻲ رﺳﻴﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻛﻠﻴﻪ ي آﻳﺎت ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻋﻠﻢ و ﺗﻌﻘﻞ در ﻗﺮآن ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﻣﻮرد آن ذﻛﺮ ﺷﺪ(, ﻛﺴﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎن ﻧﺪارد ﻓﺎﻗﺪ ﺗﻌﻘﻞ و ﺗﻔﻜﺮ و ﻋﻠﻢ ﺑﺤﺴﺎب ﻣﻲ آﻳﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ اﺳﺘﺎد رﻳﺎﺿﻲ ﻳﺎ ﻧﺠﻮم و ﻳﺎ ﻓﻴﺰﻳﻚ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﺑﻴﺎن دﻳﮕﺮ, ﻋﻠﻤﻲ ﻛﻪ ﻳﺎدﮔﻴﺮي و آﻣﻮزﺷﺶ ﺻﻮاب دارد و ﻣﻌﻠﻢ و ﻣﺘﻌﻠﻤﺶ ﻣﺤﺘﺮم اﺳﺖ داﻧﺶ دﻳﻦ اﺳﺖ.

۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه

ﺗﻜﺮاري ﺑﻮدن ﻗﺮآن

ﭘﻴﺎﻣﻬﺎي اﺻﻠﻲ ﻗﺮآن ﺻﺪﻫﺎ ﺑﺎر ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﻧﺪ و در ﻫﺮ ﺻﻔﺤﻪ اي از ﻗﺮآن ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻳﺎ ﺑﻌﻀﻲ از آﻧﺎن ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ. ﺑﻴﺶ از ﻫﻤﻪ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪن از ﻗﻴﺎﻣﺖ و ﺗﺄﻛﻴﺪ ﺑﺮ وﺣﺪاﻧﻴﺖ ﺧﺪا و ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﺷﺮك و ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﻲ در ﭘﻲ ﻫﻢ ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﻧﺪ. ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﻏﻴﺮﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﻔﺤﻪ اي از ﻗﺮآن را ﺑﻴﺎﺑﻴﺪ ﻛﻪ در آن ﺑﻪ اﻳﻦ دو ﻣﻮﺿﻮع اﺷﺎره ﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ. در ﻗﺮآن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﻛﻤﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻜﺒﺎر آﻣﺪه ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻗﺮآن ﺷﺎﻳﺪ ﺗﻜﺮاري ﺗﺮﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﻣﻮﺟﻮد ﺑﺎﺷﺪ. اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﻳﻚ ﺳﻮره ي ﺑﺰرگ ﻗﺮآن ﻣﺜﻞ ﺑﻘﺮه را ﺑﺨﻮاﻧﺪ، ﺑﺎﺧﻮاﻧﺪن ﺑﻘﻴﻪ ي ﻗﺮآن ﭼﻴﺰ زﻳﺎدي ﺑﻪ داﻧﺶ وي از ﻗﺮآن اﺿﺎﻓﻪ ﻧﻤﻲ ﺷﻮد.
ﻣﺜﺎﻟﻬﺎﻳﻲ از ﺗﻜﺮار ﻣﻄﺎﻟﺐ در ﻗﺮآن:

اﺳﻢ ﻣﻮﺳﻲ 136 ﺑﺎر در ﻗﺮآن ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﺳﺖ و داﺳﺘﺎن ﻣﻮﺳﻲ ﺑﺼﻮرت ﻛﻮﺗﺎه و ﺑﻠﻨﺪ در 34 ﺳﻮره ي ﻗﺮآن ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻋﺒﺎرت "ﺟﻨﺎت ﺗﺠﺮي ﻣﻦ ﺗﺤﺘﻬﺎ اﻻﻧﻬﺎر" ﺑﺎﻏﻬﺎي ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﺟﻮﻳﺒﺎرﻫﺎﺋﻲ از زﻳﺮ آن ﻋﺒﻮر ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻋﻴﻨﺎ ﺣﺪود 40 ﺑﺎر ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻋﺒﺎرت "و ﻣﻦ اﻇﻠﻢ ﻣﻤﻦ اﻓﺘﺮي ﻋﻠﻲ اﷲ اﻟﻜﺬب" ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﻇﺎﻟﻤﺘﺮ از ﻛﺴﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪا دروغ ﻣﻲ ﺑﻨﺪد. ﻋﻴﻨﺎ 9 ﺑﺎر و ﺑﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ اﻧﺪﻛﻲ در ﻟﻔﻆ 13 ﺑﺎر دﻳﮕﺮ ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﻔﻬﻮم " ویعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم " ﻳﻌﻨﻲ ﻏﻴﺮ از ﺧﺪا ﭼﻴﺰي را ﻣﻲ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻧﻔﻊ و ﺿﺮري ﻧﻤﻲ رﺳﺎﻧﺪ؛ ﺣﺪاﻗﻞ 10 ﺑﺎر ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻋﺒﺎرت "اﷲ اﻟﺬي ﺧﻠﻖ اﻟﺴﻤﻮات و اﻻرض ﻓﻲ ﺳﺘﻪ اﻳﺎم" ﺧﻠﻘﺖ آﺳﻤﺎﻧﻬﺎ و زﻣﻴﻦ در 6 روز 7 ﻣﺮﺗﺒﻪ در ﻗﺮآن ﺗﻜﺮار ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﻪ ﺟﺮأت ﻣﻲ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻛﻞ ﻣﺤﺘﻮاي ﻗﺮآن را ﺑﺪون ﺗﻜﺮار ﻣﻲﺗﻮان در 20 درصد از ﺣﺠﻢ ﻣﻮﺟﻮد ﻗﺮآن ﺟﺎي داد.

۱۳۹۳ آبان ۱۰, شنبه

قرآن دستور به کشتن کفار می‌دهد

آیاتی از قرآن که الگوی تروریستهای مسلمان است     

آیات قران به دو دسته تقسیم می‌شوند، آیاتی که در مکه بیان شده‌اند و آیاتی که در مدنیه پیامبر اسلام آنها را بیان نموده؛ در آیات مکی همواره صحبت از ترحم و انسانیت است، زیرا اسلام در آن هنگام زیر فشار مردمی بسر می‌برد که پذیریش ایده‌ی جدید برایشان مشکل بود؛ اما آیاتی که در مدینه بیان شده اند در آنها سخن از جنگ و کشتن غیر مسلمانان است. زیرا در مدینه مردم اسلام را پذیرفته بودند و پیامبر اسلام احساس قدرت بیشتری می‌کرد:
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (فتح/29)
محمد فرستاده‌ی الله است و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير , با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود می‌بينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت آنان بر اثر سجود در چهره‏هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون کاشته‌ای است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‌هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از آنان كافران را به خشم دراندازد الله به كسانى از آنان كه ايمان آورده و عمل صالح كره‌‏اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‌است.
در این آیه بیان می‌کند که مسلمانان به همدیگر رحم می‌کنند و با کفار بسیار سختگیرند.
همانگونه که ملاحظه می‌شود، قرآن کلمه‌ی "اشداء" را در مقابل "رحماء" آورده، پس اگر معنای "رحماء" رحم کردن باشد، معنای اشداء"بی‌رحم" بودن است.
زمان بیان این آیه دقیقا پیش از فتح مکه و زمانی است که مسلمانان خود را قوی می‌دیدند:
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (آل عمران/195)
پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد من عمل هيچ صاحب عملى از شما(مسلمانان) را از مرد يا زن كه همه از يكديگريد تباه نمی‌کنم پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه‌هاى خود رانده شده و در راه من آزار ديده و کشتار کردند(جنگیدند) و كشته شده‌اند بديهايشان را از آنان می‌دايم و آنان را در باغهايى كه از زير آن نهرها روان است درمی‌آورم پاداشى است از جانب الله و پاداش نيكو نزد الله است.
این آیه باز در مدنیه نازل شده و به مسلمانان یادآوری می‌نماید که اگر شما کشته شدید و یا کشتید، این کشتار سبب تکفیر گناهان شما می‌شود.
خوب به این آیه توجه کنید که چکونه دستور می‌دهد شما حتی می‌توانید همدیگر را هم بکشید:
وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(نساء/66)
و اگر بر آنان نوشته بودیم(دستور داده بودیم) كه همدیگر را بکشید، يا از خانه‌هاى خود به بیرون شوید، به غیر از اندکی از ايشان آن را انجام نمی‌دادند؛ و اگر آنان آنچه را بدان اندرز شدند به كار می‌بستند یقینا براي آنان بهتر و در  استواری گامشان مؤثرتر بود.
قران بیان می‌نماید که:
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ "(بقره/193) 
و بجنگید (با)آنان تا ديگر فتنه‌‏اى نباشد و دين مخصوص الله گردد پس اگر دست برداشتند(از کفر) تجاوز جز بر ظالمان روا نيست"
در این آیه قرآن می‌گوید که تجاوز جز بر ظالمان روا نیست؛ اما ظالم از دید قرآن کیست؟
در آیات گوناگونی قرآن شرک را ظلم می‌داند و مشرک در حقیقت ظالم است:
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (لقمان /13)
و هنگامیکه لقمان به پسرش كه پندش می‌داد گفت فرزندم به الله شرك مياور، چرا كه شرك ظلم بزرگى است‏.
پس در اینجا منظور از ظلم همان شریک قرار دادن الله از طرف مشرکان در عبادت است.
مشرک کسی است که الله با کسانی دیگر می‌خواند.
قرآن از مسلمانان می‌خواهد که هنگام دعا،  کسی دیگر را همراه او صدا نزنید:
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (جن/18) 
و مسجدها خاص الله است(بهترین مکان برای دعا مسجد است)، پس هیچکس را همراه الله صدا نزنید.
و در آیات بعدی این کار را شرک می‌داند.
لذا مشرکان چون ظالم هستند، پس از نظر قرآن باید کشته شوند و این آیه هم در مدینه بیان شده:
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (توبه/5)  
پس هنگامی که ماه‏هاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و محاصره کنید و  به كمين آنان بنشينيد در هر مکانی که قابل کمین کردن است پس اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات پرداختند راه را بر آنها رها کنید، زيرا الله آمرزنده مهربان است.
قرآن یکی از راه های نزدیکی به الله را جنگ و کشتار در راه او می‌داند:
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ بقره/244) 
در راه الله بجنگید و بدانيد كه الله شنواى داناست‏.
و در (آل عمران/167)؛ این آیه باز در مدینه نازل شده است.
در آیه‌ی 28 سوره ی توبه الله مشرکین را نجس می‌شمارد که حق نزدیک شدن یه مسجد الحرام را ندارند:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيم "(توبه/28 ) 
اى مؤمنان، همانا مشركان نجس هستند، لذا نبايد پس از امسالشان به مسجدالحرام نزديك شوند، و اگر از [ركود تجارت و] تنگدستى می‌ترسيد، پس در آینده ی نزدیک الله شما را از فضل خويش توانگر گرداند، كه الله داناى فرزانه است.
در آیه‌ی بعدی همین سوره بیان می‌شود که با تمام کسانیکه به دین الله ایمان نمی‌آورند را بجنگید مگر اینکه به شما جزیه بدهند:
"قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ" (توبه/29 )
و کسانی از اهل كتاب(یهودیان و مسیحیان) كه به الله و روز آخرت ايمان ندارند و حرام داشته‌ی الله و فرستاده‌اش را حرام نمی‌گيرند و به دين حق نمی‌گروند، (با آنها ) بجنگید تا به دست خويش و با حقارت جزيه بپردازند.
اما این جزیه دادن شامل کدامین گروه می‌گردد؟
یهودیان و مسیحیان مگر الله را قبول ندارند، مگر قرآن از پیامبرانشان با نیکی یاد نمی‌کند، اگر اینگونه است پس چرا اگر جزیه ندادند باید کشته شوند؟
قرآن در دنباله‌ی آیه دلیل این کار را می‌گوید:
" وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ" (توبه/30)
و يهوديان می‌گويند عزير پسر الله و مسيحيانمی‌گويند مسيح پسر الله، اين سخنى است كه به زبان می‌آورند و به سخن كافران پيشين تشبه می‌جويند، الله (باید) آنها را بکشد که چگونه به بیراهه می‌روند.
طبق این آیه یهودیان و مسیحیان را به این دلیل که یکی عزیر را و دیگری عیسی را پسر الله می‌دانند در زمره‌ی مشرکانند ولی به مسلمانان می‌گوید که می‌توانید آنها را نکشید و از آنها جزیه بگیرید و این بدان معناست که اگر جزیه ندادند باید آنها را بکشید؛ تمام این آیات در مدینه بیان شده اند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (توبه/123)
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد (با) كافرانى كه مجاور شما هستند بجنگید و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه الله با متقیان است.
این آیه باز در مدینه بیان شده که لازم به توضیح اضافی در آن نمی‌بینم.
به این آیات توجه فرمائید:
الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا(نساء/76) 
كسانى كه ايمان آورده‏اند در راه الله می‌جنگند و كسانى كه كافر شده‏اند در راه طاغوت می‌جنگند  پس (با) ياران شيطان را بجنگید كه نيرنگ شيطان ضعيف است.
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ(محمد/4) 
پس چون با كسانى كه كفر ورزيده‌اند برخورد کردید گردنها را بزنيد تا هنگامی که آنان را از پاى درآورديد، پس (اسیران) را محکم در بند كشيد سپس يا منت نهيد و يا فديه (بگیرید) تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود؛ اين است (امر الله) و اگر الله می‌خواست از ايشان انتقام می‌کشيد ولى تا برخى از شما را به وسيله برخى بيازمايد و كسانى كه در راه الله كشته شده‌اند هرگز كارهايشان را ضايع نمی‌کند.
الله مجوز تجاوز به زنان  (آیات قرآن در رابطه با تجاوز به کنیزان) غیر مسلمان را می‌دهد.
او همچنین فریاد مرگ بر کفار را سر داده است.
الله می‌گوید که دشمنانتان را به بدترین نحو شکنجه دهید:
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(مائده/33) 
سزاى كسانى كه (با) الله و فرستاده‌اش محاربه می‌کنند و در زمين به فساد (کارهائی که از دید اسلام گناه است) می‌کوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
در اینجا "و" بین الله و رسوله "و" عطف است؛ و این بدان معناست که هر حکمی که برای یکی ثابت شد بر دیگری نیزصادق است، مانند این است که بگوئیم "حسن و حسین همکار هستند" اگر مایل به دانستن شغل آنها هستیم کافی است که شغل یکی ازآنها را بشناسیم. پس روی همین اصل است که ابتدا به بررسی منظور قرآن از جنگ با الله می‌پردازیم؛ و نتیجه هم برای رسول قابل تعمیم است.
حرب با الله در این آیه جنگ فیزیکی نیست، زیرا با الله (خدای وهمی) نمی‌توان به صورت فیزیکی مبارزه کرد. از دید اسلام کسی که از انجام دادن دستورات الله سرپیچی میکند، در واقع با او اعلام جنگ مینماید؛ یعنی هر نوع مخالفت با قرآن در واقع اعلام جنگ با الله است، لذا در این آیه چون حرب با الله مخالفت با اوست؛ پس حرب با رسول هم همینگونه است.
به نظر میرسد که اصطلاح جنگ نرم و محاربه، ریشه در چنین نگرشی دارد.
در قضیه ی ساخت مسجد توسط عده‌ای( ساخت مسجد ضرار ) که از ترس به ظاهر اسلام آورده بودند قرآن آنها را کسانی می‌نامد که با الله و رسولش در جنگ هستند. می‌دانیم که آنها با اسلام در کارزار فکری بودند:
وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ(توبه/107) 
و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است و كمينگاهى است براى كسى كه قبلا با الله و پيامبر محاربه کرده بودند و سخت‏ سوگند ياد می‌کنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم و الله گواهى می‌دهد كه آنان قطعا دروغگو هستند.
تمام آیاتی که در آنها الله حکم به کشتن مشرکان داده مدنی هستند، در صورتیکه حتی یک آیه در قرآن پیدا نمی‌شود که هم مکی باشد و هم حرف از کشتن.

۱۳۹۳ آبان ۶, سه‌شنبه

درد و دل

من واقعا نمی‌دونم چی بگم!!! اسیدپاشی! دستگیر نشدن جنایتکارا به هر عنوانی! جرم بودن اطلاع‌رسانی و عکاسی درباره اسیدپاشی! بعدش تمسخر آب‌پاشی! دستگیر نشدن جنایتکارای نامرد آب‌پاشی! جرم بودن اعتراض به آب‌پاشی! سوءاستفاده شخصی از اسید برای تصفیه حساب مثلا ریختن اسید روی ماشین پسر همسایه توی این اوضاع خر تو خر و اطمینان از اینکه جرمش می‌افته گردن اسیدپاشا! جرم بودن اعتصاب مردم! و آخر همه اس‌ام‌اس‌های تهدیدآمیز دانشگاه‌ها و سایر ادارات برای حضور اجباری در محل کار و تحصیل در روزهای شنبه و یکشنبه! یعنی جرم بودن غیبت شخصی! اینجا برای فراموش کردن عذاب بهت یه عذاب دیگه میدن! همه داشتن اعتراض به جنایت‌ها علیه زنان رو فریاد میزدن که اعدام ریحانه آتش زد به جان ما...! بازداشت نسرین ستوده...! 
امروز جایی خوندم که: "بازداشت نسرین ستوده برای انحراف اذهان از اعدام ریحانه جباری، انتخاب خوبی بود! همانطور که خود ریحانه، طعمه مناسبی برای انحراف افکار از وقایع اسیدپاشی شده بود. پلیدی را با پلیدی می‌شویند و در این میان این جان و امنیت و آزادی شهروندان است که در راستای حفظ نظام، بی ارزش ترین متاع مرام آنهاست."
حتی من فکر میکنم به طور کلی نه تنها "زن" بودن جرم حساب شده بلکه "انسان بودن" هم جرم تلقی می‌شه!
یعنی تا این حد...!
"حد" واقعا کسی می‌دونه "حد" یعنی چی؟ انتخاب و زندگی شخصی یعنی چی؟ حقوق اولیه یه انسان یعنی چی؟
اولش فکر می‌کردم قفس حیونات درنده و رام‌نشدنی باز مونده و یه بخشی از اونا وارد اجتماعات انسان‌ها شدن!
بعدش فهمیدم نه انگار ما انسان‌ها اشتباهی وارد قفس حیوانات وحشی شدیم!
اما اصلا "ما انسان‌ها..." واقعا "ما کی هستیم؟!"
متاسفم برای خودم که جواب سؤال اولیه‌ای که تو بچگی داشتم و می‌پرسیدم: "من کی هستم؟" رو هنوز پیدا نکردم و سعی داشتم "انسان اجتماعی" رو مطالعه کنم!
نقطه سر خط.....
انسان چیست؟!

۱۳۹۳ مهر ۳۰, چهارشنبه

داعش

مدت زمانی نزدیک به 3 ماه میشود که نام دولت اسلامی عراق و شام بر سر زبان ها افتاده ک همگی ما در این مدت حتما چند باری اسم این گروه به گوشمان خورده و حتی ممکن است آنان که طاقت دیدن صحنه های بسیار خشن و غیر انسانی را داشته باشند ویدئوهایی از جنایات این گروه را با انسان هایی بی گناه (کفار از دید این گروه) در اینترنت و فضای مجازی دیده باشند.
گروهکی داعش نام که اسلام را به كمك و لطف تكنولوژی اکران عمومی کرده است! و تقریبا همان جنایاتی را که اعراب صدر اسلام با دیگر ادیان و مردمان آن روزگار جهت مسلمان کردن و یا تحت حاکمبت درآوردنشان و گرفتن جزیه انجام میدادند (البته به حکم خداوند قرآن) در حال انجام همان دستورات الهی هستند.
جنگيدن و كشتن مردم بمنظور مسلمان كردنشان سنت كيست؟در زیر فقط چند نمونه از آیات قرآن کریم ،کتاب آسمانی مسلمانان برای نمونه آورده شده است.
توصیه من به شما خواننده محترم این است که با رفتن به سایت http://www.parsquran.com/ به راحتی تک تک آیات آورده شده در زیر را جستجو کرده تا حقیقت مطالب آورده شده آشکار شود.
سوره‌ی النساء، آیه‌ی ۰٨۹ :
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.
سوره‌ی البقره آیه‌ی ۱۹۰ :
بکشید در راه الله، مخالفان را, ولی بدون شورش، که الله شورش را دوست ندارد.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۲٨ :
ای مسلمانان مشرک ها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگرشما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، الله از فضل خود شما را بی نیاز می سازد. (حج واجب همان فضل الله است)
سوره‌ی البقره آیه‌ی ۱۹۱ :
بکشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکشید اگر مقاومت نشان دادند، که این است مجازات کافران.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۰۵ :
همین که ماه حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیارید و بکشید مشرکان را با هر نیرنگی که می‌توانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که الله غفور و رحیم است.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۱۲٣ :
بکشید کافران را از پس هم، تا جد یت و خشم شما را احساس کنند.
سوره‌ی محمد، آیه‌ی ۰٣۵ :
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون الله شما را قویتر و بی نقص گردانده است.
سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۲۹ :
بکشید کسانی را که به الله و احکام () او ایمان ندارند، همچنین آن د سته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته‌اند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه(جریمه‌ی دگراندیشی در اسلام) بپردازند.
سوره‌ی محمد، آیه‌ی ۰۰۴ :
کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.
توبه آیه ۱۲۳
ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!
سورهُ توبه آیه ۵ صفحه ۱۸۸
پس چون ماههای حرام به سر آمد آنگاه مشرکان را هر جا یافتید به قتل رسانید. و آنها را دستگیر و محاصره کنید . و هر سو در کمین آنها باشید. چنانچه توبه کردند و نماز به پای داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید. که خدا آمرزنده و مهربان است.
التوبه ۲۸ صفحه ۱۹۲
ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از بینوایی میترسید، خدا اگر بخواهد به فضل خودش بی نیازتان خواهد کرد. زیرا خدا دانا و حکیم است.
التوبه ۲۹ صفحه ۱۹۲
کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
این آیه برای کافران ۳ راه میگذارد که باید یکی از آنها را انتخاب کنند.
سوره ۲ بقره، آیه ۱۷۸:
ای اهلِ ایمان برای شما حکمِ قصاصِ کشتگان چنین معین گشت که مردِ آزاد را در مقابلِ مردِ آزاد و بنده را بجای بنده و زن را به زن قصاص کنید.
سوره ۲ بقره، آیه۱۹۰:
بکشید در راهِ الله مخالفان را، ولی بدونِ شورش، که الله شورش را دوست ندارد
سوره ۲ بقره، آیه۱۹۱:
بکشید آنها را و در هر کجا که برخورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکشید اگر مقاومت نشان دادند که اینست مجازاتِ کافران.
سوره ۲ بقره، آیه ۲۲۳:
زنانِ شما کشتزارِ شمایند، پس برای کشت به آنها از هر راهی که میخواهید نزدیک شوید.
سوره ۹ التوبه، آیه ۲۳:
ای اهلِ ایمان، شما پدران وبرادرانِ خود را نباید دوست بدارید اگر آنها کفر را بر ایمان برگزیدند و هرکس از شما آنها را دوست بدارد بی شک ستمکار است.
سوره ۹ التوبه، آیه ۲۸:
ای مومنان، مشرکان نجس هستند ونباید ازین پس به کعبه وارد شوند. اگر شما از کاهشِ درآمدِ خود در هراس هستید، الله از فضلِ خود، شما را بی نیاز میسازد. .
سوره ۹ التوبه، آیه ۵:
همینکه ماهِ حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیاورید وبکشید مشرکان را با هر نیرنگی که میتوانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خونِ آنها بگذرید که الله غفور و رحیم است.
سوره۹التوبه،آیه۱۲۳:
بکشید کافران را از پسِ هم، تا جدیت و خشمِ شما را احساس کنند.
سوره ۴۷ محمد، آیه ۳۵:
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید، چون الله شما را قویتر و بی نقص گردانده است.
سوره۲۲الحج،آیه۳۹:
اجازه دارید بکشید هر که را که به شما ستم کرده است، الله پشتیبانِ شماست.
سوره ۹ التوبه، آیه ۲۹:
بکشید کسانیرا که به الله و احکامِ او ایمان ندارند، همچنین آن دسته که خود اهلِ کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفتند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدستِ خود جزیه بپردازند.
سوره ۴۷ محمد، آیه ۴:
هنگامي كه با كافران در ميدان جنگ رو به رو مي‏شويد گردنهايشان را بزنيد، و همچنان ادامه دهيد تا به اندازه كافي دشمن را درهم بكوبيد، در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد، سپس يا بر آنها منت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادي از آنها فديه بگيريد، و اين وضع همچنان ادامه يابد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، برنامه اين است، و هر گاه خدا مي‏خواست خودش آنها را مجازات مي‏كرد، اما مي‏خواهد بعضي از شما را با بعضي ديگر بيازمايد، و كساني كه در راه خدا كشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمي‏كند.
حال به نظر شما گروه دولت اسلامی عراق و شام همان اسلام ناب محمدی نیست؟