۱۳۹۴ آذر ۴, چهارشنبه

" زُنار ِ مرگ "

روزی که کهتران و مهترانِ ستمکار روزگار 
زُنارِ مرگ بر تن مامِ وطن زدند
چشمان پر غرور مام وطن باز هم گریست
روزی که دشنه ی آن دین فروشِ پست
بر سینه ها نشست...
هر قطره ی زلال خون جوانان این دیار
صد بوسه زد به خاک پر از مهر آریا،
حتی فرشتگانِ خدا هم گریستند.

روزی که سنگفرش خیابان و کوچه ها
با خون پاک ندا و سیاوشان 
گلگون شد و خِجل،
چشمان بی فروغ من و ما گریستند

امروز جغد مرگ بر ایران نشسته است
عمامه اش به سر، به تخت کیانی نشسته است
با لشکری پر از نفرت و بی آبرو و پست
با جامه ای سیاه، به مرگِ جوانان نشسته است

خون می چکد ز پنجه ی این قاتلانِ دون
اهریمن کریه بر ایران نشسته است.
تاریک دل، پلید، پر از نفرت و دروغ، 
ضحاک دین فروش .....
بر تخت خسروِ خوبان نشسته است.

ای هموطن 
کفتار ها به تماشا نشسته اند
با چشم های پر شراره و پر التهابشان
در انتظار مرگ من و ما نشسته اند.

تاریک معبری است، گذرگاه ناکسان 
تنها رها مکن مرا، که این پست طینتان، 
حسرت به دل به تمنا نشسته اند.

دستم رها مکن
دستت رها نمیکنم
 ای خوب هموطن
چون کرکسانِ مست 
در کمین به تماشا نشسته اند.

کاخ ستم به روی خاک همین سرزمین پاک 
با خشت جان و خون جوانان بساخته اند
تا حاکمان تازی و بیگانه از شرف 
با سمِ قاطران بسیجی بتاخته اند
شلاق جهل و شرارت به دستشان 
بر پیکر نحیف جوانان نواخته اند.

آن نو عروس پاک ببردند سوی دار
یا مادری که به ناحق ....
به "حکم شرع" !!!!
نموده اند سنگسار.
یا آن برادر و خواهر بهایی ام 
که به حکم " شنیع " شرع 
ماوا گرفته اند به سیه چالِ کینه ها .

دیوار ها بلند و ندای اذان به پا
هر روز " حکم " ....
حکمِ قصاص از سحر به شام 
ملای بی سواد، شد صاحب وطن
چوب است، چوبِ دار ..... به هر گوشه و کنار
دژخیمِ بدگهر و تیغِ کین به دست
ملت پیاده و پیکِ عزا سوار

ایرانِ من بمان، که تو جاودان وطن
ای خاک خوب، مظهر آزادی و شرف
ایرانِ من بمان، که نَهم سر به راه تو
ای مرز پرگهر، ای مهد پر هنر
جاوید خاکِ پاکِ پر از مهرِ آریا
پاینده باش و سرافراز تا ابد .

ایران، سزای تو این کرکسان نیست
سُمِ خران تازی و این ناکسان نیست

این مادرِ وطن، ای خاکِ دیرپای
ای گاهواره ی تمدن و آزادی و غرور
سوگند به آرش و بابک، به هورمَزد
سوگند بر خزر و خلیج همیشه پارس
تا آخرین نفر، تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم دیوار این قفس

از دامن خلیج پارس 
تا سینه ی کویر ِ پر از افتخار لوت
از ساحل اَرَس 
تا سینه ی گهرباره ی خزر 
همدوش و همصدا،
تا آخرین نفس، تا آخرین نفر
کوشیم و بشکنیم دیوار این قفس

شهرام نامور آزاد Shahram Namvarazad

۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

مسلمان جماعت عادت به تقلید و تکرار دارد.اندیشه اسلام چنان قدرت تفکر و تعقل را در فرد آلوده به خود زائل نموده است که در کلام هیچ مسلمانی نشانی از خرد و منطق دیده نمیشود.

یکی از غیر عقلانی ترین مواردی که مسلمین برای توجیه سوره ها و آیات قرآن بدان رجوع میکنند تفسیر در کلام خداوند است.

بنا بر مدارک و مستندات به جای مانده از دوران ظهور اسلام اعراب سرزمین حجاز مردمانی بیسواد با کمترین بهره از علم و دانش بودند که در جامعه ای بدوی و ابتدایی آن زمان زندگی میکردند .

این مردمان نه فلسفه میدانستند و نه پرده گشایی از اسرار و رموز هستی را
اگر ما بپذیریم که قران نیازمند تفسیر و مفسر است باید پاسخگوی این سئوال نیز باشیم که چرا خداوند با مردمانی تا این حد ساده تصمیم به صحبت آن هم با زبان فلسفی و مبهم گرفته است؟

آیا خداوند روی صحبتش با خواص انگشت شمار جامعه عرب بوده و فقط قصد هدایت آنان را داشته است ؟

کلام قرآن کلامی ساده و کاملا قابل درک برای تمام مخاطبین خود است چون اگر اینطور نبود دیگر کسی جز فلاسفه و انسانهای باسواد توان درک آن را نمیداشتند. قران به مترجم و مفسر نیاز ندارد. 

اساسا کتابی که به ابتدایی ترین شئونات زندگی پیروانش بپردازد و برای آنان امر و نهی تجویز کند نمیتواند به زبان کنایه و نیازمند تفسیر با آنان سخن گوید.

فرض کنید در قران هیچ دعوت به خشونت و غارتی وجود نداشت و هر چه که بود انسانیت و بردباری میبود آیا آن زمان باز تصور نیازمندی این کتاب به تفسیر را در ذهن خود راه میدادید؟

۱۳۹۴ آبان ۱۰, یکشنبه

بزرگترين تناقض فلسفی قرآن

با مطالعه قرآن و همچنين گذری در ميان متون مرجع و احکام اسلامی به تناقض آشکاری بر می‌خوريم که می‌توان از آن بعنوان بزرگترين تناقض فلسفی قرآن ياد کرد. در همين راستا، ژول لابيوم  اسلام شناس قرن نوزدهم فرانسه در کتاب تجزيه قرآن، به بيش از صد آيه مختلف اشاره می کند که پيرو آن، تمامی مسائل مربوط به انسان و جهان و کائنات از جمله اعمال و کردار انسان، تمامی سخنان و افکار، تولد و مرگ و بطبع طول عمر، احساسات درونی و ريزترين فعل و انفعالات مجموعه طبيعت و کهکشانها و حتی کوچکترينشان – همه و همه - توسط خداوند از پيش مشخص و تعيين شده و بطور دقيق در لوح محفوظ ثبت و نگهداری می شود. پس بدينسان، انسان عاری از قدرت   تشخيص و انتخاب است.
اما در سوی ديگر، همين خداوند متعال در آياتی چند شديدن تهديد و تأکيد می کند که »انسان مسئول مستقيم اعمال خويش است و برای آنانی که به راهی غير از آنچه مقرر کرده‌ايم می روند آتشی سخت مهيا کرده ايم»(104 انعام، 15 جاثيه، 67 توبه، 51 اعراف، النجم 38 و 39)
و باز در کنار اين تناقض آشکار «يک بام و دو هوا»، می بينيم که در جای ديگر خداوند در اقدامی غير مترقبه اعلام می کند که «شيطان را مأمور گمراهی انسانها قرار داده است» (سبا؛ 21)
در همين رابطه دکتر شجاع الدين شفا چنين متذکر می شود:
البته با همه گذشت قرون، هنوز بدين دو پرسش پاسخ قانع کننده‌ای داده نشده است که اگر خدا خودش به شيطان اجازه داده بود که مردمان را گمراه کند، گناه آدم و حوا که فريب اين شيطان را خوردند چه بود؟ و به‌فرض‌ِ آن هم که اين دو گناهکار بودند چرا بايد فرزندان نسل های بعدی آن‌ها بابت گناه اين پدر و مادر ساده لوح جواب پس بدهند؟. (تولدی ديگر؛ 388)

حال با توجه و بر مبنای چنين چند گانگی هائی، چگونه می توان جايگاه «جبر» و «اختيار» را در فلسفه دين اسلام از هم تفکيک کرد؟!
اگر انسان «مختار» است، پس منظور از تأکيدهای مکرر قران برای «از پيش تعيين شده بودن» همه چيز و وجود نوعی مرکز بايگانی بنام «لوح محفوظ» و اصولن «فلسفه تقدير» چيست؟
اگر انسان «اجبار» داشته و در حوزه ای غير اختياری می زيد، پس ديگر تدارک مکانهايي بنام «بهشت» و «جهنم» بمنظور پاداش و جزای اعمال انسان در چيست؟!
و اصولن سنجش اعمال انسان بر چه مبنايي انجام می گردد و اين سنجش در حياتی کاملن مشخص و از پيش تعيين شده چه کاربردی دارد؟!
اين تضاد عميق سالهاست که از سوی منتقدين به پرسش گرفته شده، بدون آن که هيچ يک از علمای مذهبی تا کنون توانسته باشد پا سخی درخور بدان بدهد.
علمای مذهبی، خصوصن روشنفکران مذهبی- نيک می دانند که پاسخگويي به چنين پرسشی مستلزم ناديده گرفتن اصول اساسی و مسلم دين اسلام است – که طی آن دکانداری دين در هر جا به فراخور زمان حکمی از آستين بيرون می‌آورد ، بنابراين آنان با پيچاندن صورت مسئله و با طرح سئوالاتی ديگر به عوض جواب، عملن از پاسخگويي طفره می روند.
اين شانه خالی کردن از پرسشهای خردگرايان و فرار از پاسخ دهی با مطرح کردن حکم کليشه‌ای در کار خدا و رسولش مداخله نکنيد ، به منظور به بن بست رساندن پرسش و خاموش کردن عقل نقاد پرسشگر ، – با وجود ريشه ای کهن – تحقيقن نتوانسته و نخواهد توانست انسان خردگرا و کاوشگر را قانع کند، زيرا رشد علم در عصر حاضر و تکاپوی بی وقفه انسان در راه برون رفت از خيل مشگلاتی که بشر بدان گرفتار آمده، خودبخود اصول پوسيده مذهبی را به چالش جدی گرفته و نياز به شفافيت باورهای انسانی را دو چندان کرده است.