۱۳۹۶ بهمن ۸, یکشنبه

معرفی کتاب پیام پلنگ Leopard's Prophecy

منتشر شده در انتشارات کتابهای ممنوعه آمریکا
Leopard's prophecy
Author: Lord Leopard
Size: 5.25" x 8" (13.335 x 20.32 cm)
Black & White on White paper
Publisher: Forbidden Books, Reseda, Ca, USA
ISBN-13: 978-0999132593
LCCN: 2017909924
عنوان: پیام پلنگ
نویسنده: Lord Leopard )نام مستعار(
ناشر: کتاب های ممنوعه آمریکا
979- شابک: 3999309990
شماره کنترلی کتابخانه کنگره: 933793999
بخشهایی از کتاب
پیدایش
در زمانی نا مشخص و در جایی ناشناخته دهکده ای وجود داشت و در
این دهکده چندین مزرعه بزرگ و کوچک بود و هر مزرعه توسط
گونه ای از حیوانات به تصرف درآمده بود. حیوانات هر مزرعه با مزرعه
دیگر تفاوتهای زیادی داشتند و همینطور اختلافات فراوانی چه از نظر
تفاوت نوع خوراک، پوشاک ، فرهنگ و زبان و چه از نظر اختلافات
سیاسی و حتی مرزهای بین مزارع. هر گونه از حیوانات دهکده برای
خود دین و آیینی داشتند که شاید دلیل اصلی تمام تفاوتها و اختلافهای
ایجاد شده همان دینهای آنها بود؛ چون در هر مزرعه دین و آیینی با
خدایی به کلی متفاوت از مزرعه دیگر پیروی و پرستیده میشد. به این
ترتیب دهکده همیشه پر از جنب و جوش و درگیری بود. اما دین و
آیین و خدا حیوانات دهکده چه بود؟! خدای حیوانات هر مزرعه
صاحب همان مزرعه بود یعنی در هر مزرعه همان انسانی که گمان می
رفت مالک آن مزرعه باشد خدا تلقی میشد؛ و نحوه زندگی ای که
حیوانات هر مزرعه گمان می کردند مورد پسند مالک مزرعه است دین
آنها بود و چیز بسیار شگفت انگیز درباره حیوانات دهکده این بود که
آنها نمی دانستند که هیچ انسانی در دهکده زندگی نمیکند یا دسته کم
بیشترشان نمیدانستند؛ به جز روحانیون مذهبی و سیاستمداران که آنها
هم به همین خاطر زمام امور دهکده را در دست گرفته بودند و آنها نیز
همیشه این راز را پنهان نگاه میداشتند و هر حیوانی را که از انسان و
انسانیت اطلاع درستی داشت و میخواست به باقی اهالی دهکده چیزی
بگوید او را سر به نیست می کردند و این تنها وجه اشتراک روحانیون
مذهبی و سیاستمداران در تمام دهکده بود.
.
.
.
.
موش گفت: آخر از آن مزرعه سگها مواظبت می کنند و دین سگها
اسلام است البته اسلام سگها با اسلام موشها فرق میکند آنها سنی مذهب
هستند و موشها شیعه مذهب. گربه که نمیدانست سگها چه نوع جانورانی
هستند و اسلام چگونه دینی است گفت: مگر نمیگویی در آن مزرعه
خانه انسان وجود دارد؟ پس هرچه آنجا باشد متعلق به انسان است و من
با سگها کاری ندارم و فقط به اندازه حق خود از خانه انسان غذا خواهم
خورد و برخواهم داشت و حتما سعی خواهم کرد تا ملاقاتی با انسان
داشته باشم. موش گفت: سگها از گربه ها متنفرند و حقی برای تو از
خانه انسان قائل نیستند و اصلا نمیگذارند کسی به خانه انسان نزدیک
بشود. گربه گفت: چرا آنها از گربه ها متنفرند؟ موش گفت چون آنها
فکر می کنند گربه ها بت پرستند و سگها به خاطر همین گربه ها را کافر
میدانند و آنها را می کشند.گربه گفت: چه کسی گفته که ما گربه های
بودایی بت پرست هستیم و اصلا به آنها چه ربطی دارد که ما چه
میپرستیم؟ من میروم آنجا و برای آنها توضیح خواهم داد که اشتباه می
کنند. موش گفت: نمی دانم چه کسی به آنها گفته است که شما بت
پرست هستید و اینکه شما چه چیزی را می پرستید به آنها ربطی دارد یا
ندارد. اما میدانم که آنها به تو مجال اینکه توضیحی بدهی را نخواهند
داد. چون آنها خود را تنها وارث انسان و انسانیت میدانند؛ آنها حتی به
خاطر اختلاف عقیده هایی جزئی از ما موشهای مسلمان هم متنفرند و
حقی برای ما نیز در خانه انسان قائل نیستند. پس بهتر است بگذاری تا با
تو بیایم. 
.
.
.
در این هنگام گربه داخل انبار
آذوغه بود و دید که انواع خوراکیها از شیر مرغ تا جان آدم همه چیز
آنجا فراوان وجود دارد به جز شراب. پس با سرعت کوله ای را برداشت
و پر از گوشت و دیگر خوراکیها کرد و کوله را که خیلی هم سنگین
بود برداشت و از در انبار آذوقه بیرون آمد که ناگهان متوجه شد
سگهای مسلمان همه جلوی در انبار با عصبانیتی وصف ناشدنی صف
کشیده اند. اول با خودش فکر کرد که شاید دارند نماز می خوانند چون
او هرگز نماز خواندن سگهای مسلمان را ندیده بود ولی وقتی دید سگها
مستقیما دارند به طرف او میایند متوجه شد که گیر افتاده است
.
.
.
موش هم در همان دوروبر شاهد ماجرا بود ولی نمیدانست چه
کار بکند. موش شنید که از سوی خلیفه سگها دستور صادر شده است
که هرچه زودتر گربه را محاکمه بکنند و دید که خیلی زود دادگاهی
تشکیل داده شد گروهی سگ به محل هیئت منصفه نشانده شدند و یک
سگ که مفتی اعظم بود به جایگاه قاضی نشست و یک سگ دم بریده
هم به عنوان وکیل مدافع برای گربه بودایی تعیین شد. گربه را آوردند و
جلسه دادگاه رسما شروع شد نخست جرمهای گربه در دادگاه اینچنین
برایش خوانده شد: گربه ناشناس متهم است به 1- کافر بودن 2- سرقت.
سپس قاضی که یکی از مفتی های اعظم سگهای مسلمان بود رو به گربه
گفت: ای گربه جرمهایت را شنیدی اکنون چه دفاعی داری؟ گربه با
لحنی ملتمسانه و با ترس به مفتی اعظم گفت: ای سگ گنده و محترم
خواهش می کنم توجه داشته باشید که من واقعا به آن خوراکیها نیاز
داشتم زیرا بسیار گرسنه بودم و اینکه کفر من به شما و یا ایمان شما
سگهای محترم آسیبی نزده است پس عاجزانه خواهش دارم که ایمان
شما نیز به اینجانب آسیبی نرساند، دیگر حرفی ندارم.

هیچ نظری موجود نیست: